یادداشت مهسا

مهسا

دیروز

Daniel Deronda
        یادداشتی بر دنیل دروندا:

نوشتن از کتابی که برای ماه‌های طولانی هم‌راهت کرده، کار آسانی نیست. نمی‎توان ساده گفت خوب است یا بد است، چون حالا تو هم در آن حضور داری و نام تو دیگر یک خواننده‌ی هرچند فعال نیست. نام تو شاهد است. و برعکس این نیز اتفاق می‌افتد. کتاب هم شاهد است. شاهد تو و قصه‌ی زندگی‌ات در این چند ماهی که گذشت. 
دنیل دروندا کمک کرد تا این رابطه‌ی میان خواننده و کتاب را به‌تر درک کنم.
 
در همین شروع می‌گویمش: دنیل دروندا قوی‌ترین رمان الیوت است، اما الزامش از رمان بزرگ دیگرش یعنی میدل‌مارچ کم‌تر است. 

هرچیز که در دنیل درونداست، اوج نوشتار الیوت را نمایان می‌کند. مهم‌ترین آن، شخصیت‌پردازی‌ست. و به‌ترین شخصیت‌پردازی، متعلق است به کاراکتر گوئندولن. گوئندولن، عمیق‌ترین و واقعی‌ترین کاراکتری‌ست که تا کنون از عصر ویکتوریایی خوانده‌ام. کاراکتر گوئندولن به‌تنهایی ارزش این را دارد که کل رمان، برای خاطر آن خوانده شود. الیوت چنان گوئندولن را جلوی چشمان خواننده‌اش برهنه می‌کند، که گاه خواننده با شرمِ خود روبه‌رو می‌شود. سیر تغییر گوئندولن، در مواجهه با پدیده‌ای به نام «زندگی»، انگیزه‌های او برای اعمالش و تماشای رنج‌های شخصی‌اش، دلیلی بود که باعث شد رمان را ادامه دهم.
 
و اما دنیل دروندا، دنیل کاراکتری‌ست که الیوت بیش از آن‌که خودش به آن بپردازد، این کار را به دیگر کاراکترهای رمانش واگذار می‌کند. دنیل نجات‌دهنده است، دوست است، غریبه است، یادگاری است، وارث است، اما او یهود هم هست. و این چیزی‌ست که دوست دارد باشد. 

پس از شخصیت‌پردازی، این نزدیکی به جامعه‌ی یهود است که رمان دنیل دروندا را از دیگر رمان‌های عصر ویکتوریایی انگلستان، جدا می‌کند. الیوت چنان بی‌پروا و جسور نصف بیش‌تر رمانش را صرف پرداختن به یهودیسم می‌کند، که نمی‌توان نادیده گرفت چه پژوهش سنگینی در بطن رمان نهفته است. 

انگیزه‌ی الیوت در آوردن دو کاراکتر مهم یهود در رمان، نقد و اصلاح رفتار جامعه‌ی انگلیسی با این قوم بوده‌است. مشخص است که دنیل دروندا تا چه حد ستایش خوانندگان یهود را با خود حمل می‌کند. الیوت جامعه‌ی انگلیسی عصر ویکتوریایی را با دقتی بس شگرف مشاهده می‌کند و در تمام رمان‌هایش، بیش‌تر در میدل‌مارچ و دنیل دروندا، آن را با جزئیات فراوان به تصویر می‌کشد. دنیل دروندا رمان خوبی‌ست برای بررسی عصر ویکتوریایی، و تنها رمانی‌ست که وقایع آن در زمان معاصر نویسنده‌اش رخ می‌دهد، یعنی دهه‌ی پنجم تا هفتم قرن نوزدهم.

رمان به دو شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود: گوئندولن و دنیل دروندا؛ و این دو کاراکتر با تشنگی گوئندولن برای اصلاح و یافتن زیست درست، ذهنی و قلبی متصل می‌شوند. دنیل در نگاه گوئندولن معیار درستی‌ها و عقلانیت است و تنها کسی‌ست که گوئندولن می‌تواند در حضورش آن‌گونه سخن بگوید که در خلوت خودش.
الیوت یک قصه‌گو نیست. او کاراکترهایش را به زمین بازی می‌آورد، آن‌ها را زیر ذره‌بین روان‌شناختی‌اش قرار می‌دهد و هم‌چون کاوش‌گری کالبد شکافی‌شان می‌کند. این داستان است که با قلمی جامعه‌شناس کاراکترهای رمان را دنبال می‌کند.
اليوت رئالیسم را در دنیل دروندا با توصیف‌های طولانی‌اش از کاراکترها و شیوه‌ی شرح وقایع رعایت می‌کند و از توصیف گسترده‌ی مکان‌ها و طبیعت می‌کاهد. طبیعت این‌بار، ذات انسان است.
دنیل دروندا پایان الیوت بود. رمان سختی بود. خواندنش ترکیبی از لذت و شکنجه بود؛ اما دوستش داشتم. حالا دیگر از این نویسنده‌ی پرحاشیه با جهانی از کاراکترهای زن به‌یادماندنی‌اش عبور میکنم.

you know I am a guilty woman?
      
107

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.