یادداشت محمد سعید میرابیان
1403/7/2
اولین مواجههام با بورخس زمانی بود که در "انجمن نویسندگان مرده" مجموعه گفتگوهای پاریس ریویو_که احمد اخوت انتخاب و ترجمه کرده بود_بود را میخواندم، پیشتر هم اسم و شهرتش را شنیده بودم اما اولین مواجهه دقیقا اینجا رخداد. پیرمردِ نابینای زبانشناسی که مدتی طولانی رییس کتابخانهی عمومی-ملی آرژانتین بود و یکی از پرارجاعترین و نامآورترین نویسندگانِ امریکای جنوبی، یکی از دانشآموزترین انسانهای روی زمین و از اساطیر و الگوهای ماریو بارگاس یوسا است. نمیدانم سبکِ ادبیات بورخس چیست، اما با رکاب همراهم که بورخس در مالیخولیانویس است. تنها از مرز باریک وحی و جنون چنین آثاری درمیآید. هر داستان از کتابخانه بابل را که میخوانم کتاب را روی شکمم میگذارم و به سقف خیره میشوم، چطور ممکن است تیر را در ۴ صفحه بزنی اما شکار را خلاص نکنی؟ اعجابِ بورخس معجزه کدام پیامبر است؟ بیسبک، سبک و بیپروا. این پیرمرد کور از کدام اسطوره زاده شده که دم مسیحایی و عصای موسایی دارد؟ اینبار نجاتدهنده توی آینه نبود، برای کسی هدیه گرفته بودمش و ماهها روی میز تنها مانده بود. خسته از هرچه که در "یک درخت، یک صخره، یک ابر" بود، خسته از هرچه که در "یک صخره، یک درخت، یک ابر" هست؛ از انتخابِ بد و فرمالیستیش تا ترجمهی نامطلوبش که به داستانها آسیب زده پشت میز نشسته بودم که گردنکشید و خودش را نشانم داد و مرا نجات داد: کتابخانه بابلِ بورخس... زندهباد نامِ بورخس...
(0/1000)
1403/8/14
1