یادداشت عطیه عیار

                داستان کناب تقریبا از عنوانش و طرح جلدش معلومه. پسربچه‌ای یتیم در میان یک کتابفروشی کوچک محلی ولی پر و پیمان که تازه پدربزرگش را از دست داده و باید برود با سرپرست جدیدش زندگی کند. با رفتن اون کتابفروشی هم تمام می‌شود. این پسر به شدت منزوی است. یه گربه در مقابلش ظاهر می‌شود و از او می‌خواهد کمکش کند کتاب‌ها را از دست سه نفر با عقاید مختلف نجات دهد. اینکه چگونه این کار را بکند به عهده خود پسر است.

در خلال این عملیات نجات پسر به خودباوری می‌رسد.  توجه دوستان و هم‌کلاسی‌هایش را نسبت به خود می‌بیند و از آن انزوا بیرون می‌آید.

داستان از این جهت قابل قبول است اما آن قسمتش آزاردهنده بود که نویسنده تلاش می‌کرد ادبیات معروف جهان را به زود در داستانش بگنجاند. تلاشش اصلا موفق نبود و ناقص مانده بود. لحن نصیحت‌گرانه‌ای هم داشت که مطلوبم نبود.

طرح جلد کتاب من رو خیلی جذب کرد و خریدمش. اما در حد توقعم نبود. در هر حال برای یک بار خواندن بد نیست. 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.