یادداشت سعید بیگی

                کتاب یک خوشه انگور سرخ، زندگی امام محمد ابن علی ابن موسی الرضا علیهم‌السلام (امام جواد) را روایت می کند.
روایت داستان روان و خوب است و خواننده از خواندن خسته نمی‌شود و کشش ماجراهای داستان طوری است که تا پایان خواننده را با خود می‌بَرَد.
نثر کتاب فاخر، زیبا و جذاب است و مناسب روایت یک داستان تاریخی مذهبی است.
البته انتخاب این واژگان و عبارات، بین شخصیت‌ها، ماجراها و خواننده مرز باریکی ساخته و باعث شده کمی از صمیمیت دور شود و خواننده بیشتر، ماجراها را پی بگیرد و کمتر با شخصیت‌ها همراه شود و با آنان همزاد پنداری نماید.
نویسنده شخصیت‌های داستان را به خوبی و بی‌اغراق توصیف کرده، تا جایی که برای خواننده باورپذیر به نظر می‌رسند.
چون نویسنده یک خانم است؛ در پرداخت شخصیت بانوان و به‌ویژه ام‌فضل، بسیار خوب عمل کرده و نیات و احساسات زنانۀ او را به زیبایی توصیف کرده است.
در مجموع از خواندن داستان لذت بردم و به علاقه‌مندان اهل‌بیت علیهم‌السلام توصیه می‌کنم، کتاب را بخوانند و از خانم سلیمانی ازندریانی بابت نوشتن این کتاب سپاس گزارم.
نمونۀ نثر کتاب: « ... خلیفه بعد از پدر، باید فرزند من باشد. نه عمویم معتصم و نه حتی برادرانم عباس و جعفر.
فرزند من اولاتر است به خلافت. او، هم خون ابوطالب در رگ دارد، هم خون عبدالله و هم خون عباس.
او خون پیامبر را نیز در رگ دارد. او هم حمایت بنی‌هاشم را خواهد داشت و هم حمایت بنی‌عباس را.
ای کاش قبل از به دنیا آمدنش، پدر کار معتصم را یک‌سره کند. اما نه ... با مرگ معتصم ولایت‌عهدی نصیب عباس می‌شود. باید تا تولد حسینم صبر کنیم.
باید صبر کنم. باید صبر کنم. اما صبر تا کِی؟ تا کجا؟ می‌ترسیدم چشم ببندم و باز کنم و ببینم دامن سمانه پر از فرزند است و من همچنان در حسرت.
آرزوهای من چند اتاق آن طرف‌تر در آغوش زنی دیگر شیر می‌نوشید. ... »
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.