یادداشت مسعود بربر
1400/12/1
«هفت گنبد» محمد طلوعی، مجموعه هفت داستان است از آدمهایی که به سفرهایی نه چندان معمول رفتهاند،به سرزمینهایی خیلی نزدیک اما خیلی کمتر شناختهشده برای ما: یکی که به دنبال حشرهای نادر در بیابانهای عمان میگردد، یکی که در سوریه، پی برادری است که حتی نمیداند داشته یا نه، یکی دیگر که در گرجستان پی کنتی که تا حالا ندیده میرود، و یکی که آمده عراق نسخهای خطی را قیمتگذاری کند و ... چه چیز این کتاب را دوست داشتم؟ دقیقا نمیدانم، اما به گمانم همین را. این که نه آدمها همان آدمهای تکراری هستند، نه فضاها و مکانها همان فضاهای تکراری. در اغلب داستانها خواننده آن شگفتی لازم که در آخر داستان نگوید «خب که چی» را دست آخر هدیه میگیرد، اما داستانها ماجرامحور و شگفتیمحور نیستند. شگفتی در سراسر متن جاری است و سیلان دارد. شخصیتها همه سویهای رازآمیز دارند و اغلب کمگو و پنهانکارند اما آدمهایی زنده هستند. تصاویر و مکانها به خوبی توصیف و تصویرسازی شدهاند آن اندازه که بیش از همه از داستانها همینها یادم مانده است. نسبت میان نقل و نمایش گفتگو بسیار به اندازه است و ا این رو داستانها خوشپرداخت هم هستند اگرچه هیچ کدام، به هیچ رو، در پی پایبندی به پیرنگ به معنای رایجش اصلا نیستند و حتی از آن گریز دارند. اینها همه، خواندن «هفت گنبد» محمد طلوعی را به سفری ملایم و متفاوت گرداگرد ایرانزمین بدل میکند و تجربهای به تمامی متفاوت از آن چه با اغلب داستانهای معاصر ایرانی تجربه میکنیم، رقم میزند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.