یادداشت امیرمهدی جمشیدی‌ها

                دو بار خوندمش. جذاب بود، ولی راستش اصل قصه برام اون‌قدر جون‌دار و مفصل جلوه نکرد. بدنه‌ی روایت نحیف به نظرم اومد و بیشتر تمرکزم هم رفت برای ابعاد تکنیکی رمان: عوض شدن‌های مداوم راوی، فلاش‌بک‌ها و واگویه‌ها. دوست دارم بلندتر بنویسم درباره‌ش، اما گمونم از توانم خارجه الان. 

[بی‌ربط به خود کتاب:] احساس می‌کنم جستار خوندن باعث شده داستان‌خون ضعیفی بشم. تنبل کرده ذهنم رو و انگار اون صبری رو که برای خوندن داستان و طی شدن روند فضاسازی و شخصیت‌پردازی لازمه، از دست داده‌م. امیدوارم دوباره به دستش بیارم. :(‌‌
        
(0/1000)

نظرات

جستار خوندن یعنی چی؟ 
1
جُستار یه قالب نوشتنه (من با تسامح به کارش بردم البته. جستار روایی بیشتر مد نظرم بود). از نشر اطراف و نشر گمان بیشتر کتاب خونده‌م توی چند وقت اخیر، کتاب‌های جستارگونه، و احساس می‌کنم خوندن اونا باعث شده ضعیف بشم توی داستان خوندن. 
البته جستار و روایت با هم تفاوت‌های بنیادین دارد. دو گونه نوشتار هستند. نشر اطراف آنچه را که منتشر می‌کند بیشتر در حد تجربه باقی می‌مانند و کمتر به مرز روایت می‌رسند.
1
تفاوت بین روایت  و بیان تجربه-اگر دارند- چیست؟ 
قطعا تفاوت که دارند . بدیهی‌ترینش این است که اگر تفاوت نداشتند دوتا واژه نبودند. بیان تجربه می‌تواند در هر قالبی صورت بگیرد که ابتدایی‌ترین آن خاطره نویسی است. مثلا بسیاری از روایت‌های مجموعه کاشوب و هفته چهل و چند و پروژه پدری  اینگونه هستند. یعنی صرفان بیان خاطره شده است. حالا با کمی آب و تاب داستانی. اما روایت فراتر از این است‌. روایت باید بتواند معنایی جدیدی که در دل آن تجربه نهفته است را نمایش بدهد.  این اجمالی از تفاوت این دو است که البته خیلی عمیق و دقیق‌تر است