یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

ضیافت
        کسایی که می گن افلاطون چیزی از هنر نمی دونسته و با هنرمندا لج بوده، اونم بر اساس اینکه شاعرا و هنرمندا رو از آرمانشهرش تو جمهوری انداخته بیرون معلومه اصلا درست حسابی نفهمیدن افلاطون رو. سرتاسر نوشته های افلاطون ادبیات فلسفیه. چون آدم با یه مقایسه سرسری با کسی مثل ارسطو می فهمه چقدرسبکاشون متفاوته و شاید تو تاریخ فلسفه هیچ کس جز افلاطون انقدر با اسطوره سعی نکرده منظورش رو بیان کنه.
مهمانی یکی از بهترین محاورات افلاطون بود که تا الان خوندم نه با خاطر موضوعش که درباره ی " عشق " بود، برای همین زبان اسطوره ایش. اسطوره تولد اروس، اسطوره انسان هایی که به هم وصل بودند و از هم جداشدند، دیوتیما که به سقراط یاد داده عشق چیست. یکی از جالبترین قسمت هاش برای من توجیه هم جنس گرایی بود. و البته دلیل نیاز آدم ها به عشق که همان جاودانگی است.
      
2

2

(0/1000)

نظرات

افلاطون در اون شرایط تاریخی مجبور بود که تمامیت‌خواهانه و مقتدرانه عمل کنه؛ چرا که نظام فکری زمانه‌ی خودش رو نارس و دور از حقیقت‌جویی می‌دید. به همین خاطر مجبور شد در دستگاه فلسفی خودش، شاعران و هنرمندانی رو که صرفاً به بیان هجویات و رذایل انسانی می‌پرداختن و به انگیزه‌های پست بشری میدان می‌دادن، از آرمان‌شهرش بیرون کنه و در واقع آرمان‌شهرش رو رذیلت‌زدایی کنه و اون رو حقیقت‌محور بچینه. متفکر بسیار بزرگی چون ارسطو، از دل نظام پاک افلاطونی درمیاد. 

0