یادداشت مریم محسنی‌زاده

        در دورهٔ مدرن وقتی از کار هنری صحبت می‌شود، هر اثری بیش و پیش از هر چیز تأملی دربارهٔ خود آن مدیوم است؛ و در "پرسونا" یعنی سینما. اینجا مسئلهٔ فیلم، خود رسانهٔ سینما و فرایند تکثیر و نمایش فیلم می‌باشد. از اول قرار بود اسم فیلم "سینماتوگراف" باشد و بعد به "پرسونا" تغییر یافت.
"پرسونا" به معنی ماسک است؛ از این منظر فیلم دربارهٔ ماسک‌های مدرن می‌باشد. در "پرسونا"، مرز بین واقعیت و آنچه می‌بینیم و مرز بین فوگلر و خواهر آلما نامشخص است و دائم مخاطب را به تردید می‌اندازد.
ایدهٔ فیلم از شباهت غریب بین دو بازیگرِ زن می‌آید؛ برگمان با دیدن آن‌ها تصمیم می‌گیرد فیلمی دربارهٔ رابطهٔ دو زن، که یکی حرف می‌زند و دیگری سکوت می‌کند، بسازد. فکرها و روایت‌های دو زن به‌تدریج طوری در هم نشت می‌کند که جدا کردنشان سخت می‌شود و در اواخر فیلم وقتی خواهر آلما اعلام می‌کند الیزابت فوگلر نیست، انگار خودش هم به تردید می‌افتد.
"پرسونا" دربارهٔ کسی است که از جهان کناره گرفته و با سکوتش در برابر آن مقاومت می‌کند؛ اما این مقاومت دو بار از طریق ایماژ‌هایی در فیلم شکسته می‌شود. یک بار در اتاق بیمارستان، وقتی تلویزیون مستندی از خودسوزی پخش می‌کند و یک بار در خانهٔ ییلاقی، وقتی فوگلر در کتاب به عکسی تاریخی برمی‌خورد. واکنش او به جهانِ بیرون در این مورد، هستهٔ اصلی "پرسونا" را شکل می‌دهد.
احتمالاً در دل فیلم "پرسونا" یکی از ظریف‌ترین و سیاسی‌ترین ارجاع‌ها به هالوکاست نهفته است؛ فیلم در این مورد فقط گُریزی کوتاه به یک عکس آیکونیک می‌زند. ازاین‌رو دچار نوعی عدم انسجامِ ساختاری می‌شود.
نجفی در تفسیر فیلم به نظریهٔ "نمونهٔ اصیل تجربهٔ مدرنِ" سونتاگ اشاره می‌کند. ویژگی اصلی تجربهٔ مدرن این است که ما فجایعی را از اقصاء نقاط زمین در فواصلی دور تماشا می‌کنیم، آن هم از طریق مدیومی به نام تلویزیون. 
نشان دادن تصاویری از خودسوزی راهب بودایی در تلویزیون و واکنش فوگلر، مخاطب را به این سمت سوق می‌دهد که "سینما درد و رنج افراد را قاب می‌گیرد. سینما به ما اجازه می‌دهد تا درد و رنج واقعی یا شبیه‌سازی‌شدهٔ دیگران را از فاصلهٔ دور یا به عبارتی فاصلهٔ ایمن شاهد باشیم". سونتاگ، چنین همدلی و صمیمیتِ از راه دوری را واکنشی ناشایست و نامربوط می‌داند. 
امروزه رابطهٔ میان سینما و رنجی که آدم‌ها در فاصله‌ای دور می‌کشند، بدل می‌شود به یکی از دغدغه‌های ملموس در فُرم فیلمسازی‌ مدرن و پُست‌مدرن. اینکه "تماشای منظره درد و رنج دیگری به چه معناست؟"
نجفی، سکوت شخصیت در فیلم "پرسونا" را سِلاحی می‌داند برای مقاومت در برابر جهانی که تشنهٔ دائمی بازنماییِ فاجعه‌ها توسط رسانه‌هاست. ازاین‌رو تنش اصلی فیلم را دردی که از دور تجربه می‌شود و موضعی که در قِبالش باید گرفت، در نظر می‌گیرد. 

خلاصهٔ فیلم:
روایت هنرپیشهٔ جوانی به نام الیزابت فوگلر است که بی‌آنکه به لحاظ روحی و جسمی مشکلی داشته باشد، وسط یکی از اجراهایش تصمیم می‌گیرد سکوت کند. او سه ماه در بیمارستان بستری می‌شود. پزشک می‌گوید:" او رویای ناامید بودن محض دارد و می‌خواهد همهٔ نقاب‌هایش را بردارد و به نقاب سکوت روی آورده." بعد از سه ماه، پرستاری به نام خواهر آلما وظیفهٔ مراقبت از فوگلر را به عهده می‌گیرد. الیزابت در بیمارستان به‌طور اتفاقی، تصاویر مستندی از خودسوزی یک راهب بودایی می‌بیند و وحشت می‌کند. همچنین با دریافت نامه‌ و عکسی از همسرش، پس از دیدن عکس پسرش، نامه را با انزجار پاره می‌کند. 
او به همراه خواهر آلما برای گذراندن دوران نقاهت به ویلای تابستانی می‌رود. خواهر آلما مجذوبِ شخصیت فوگلر می‌شود و از رابطه‌ها و خاطراتش برای او می‌گوید؛ از خاطره‌ای که با پسری غریبه کنار ساحل داشته تا تجربهٔ سقط جنین. اما فوگلر همچنان به سکوت خود ادامه می‌دهد. یک روز فوگلر نامه‌ای می‌نویسد و آن را به خواهر آلما می‌دهد تا به دست پزشک برساند. خواهر آلما تصادفاً نامه را می‌خواند و متوجه می‌شود که فوگلر علاوه‌بر حرف‌های شخصی، دربارهٔ گفته‌ها و اعمالی که او نقل کرده نوشته. خواهر آلما به‌شدت ناراحت می‌شود و درصدد انتقام برمی‌آید. 
فوگلر کتابی می‌خواند و به واقعهٔ هولوکاست برمی‌خورد و با هیچ واکنش عاطفی‌ای به عکس خیره می‌شود. در ادامه، رابطهٔ پیچیدهٔ فوگلر و خواهر آلما به جایی می‌رسد که انگار هویّت این دو در هم نشت می‌کند. همسر فوگلر او را با خواهر آلما اشتباه می‌گیرد و خود خواهر آلما این قضیه را می‌پذیرد. در اواخر فیلم دو شخصیت، دیالوگ‌های همدیگر را به زبان می‌آورند و چهره‌هایشان در یک نما با هم یکی می‌شود.
      
31

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.