یادداشت مجتبی شاهسون

                شیرزاد حسن ، نویسنده کرد، در کتاب حصار و سگ های پدرم داستانی را روایت می‌کند که به خوبی زندگی تحت اقتدار بی‌چون و چرا را توصیف می‌کند. نویسنده کرد، داستان مردی را روایت می‌کند که در منزل اربابی پدری‌اش زندگی کرده و همیشه تحت اقتدار تام و تمام او زیست کرده، او به ندرت از حصارهای منزل پدرش پا بیرون گذاشته است و سایر برادرانش نیز مانند او زیسته‌اند. وضعیت خواهرانش به حکم زن بودن از برادران هم بدتر بوده و محکوم به آن شده اند که هرگونه نیاز جنسی یا میل را سرکوب کنند، امیالی که گاه حتی به یک سرخاب سفیداب اندک احساس می‌شود. 
با اینحال، شخصیت اول که روایت کننده داستان است، برادر بزرگ تر این خانواده است و همیشه تحت حاکمیت توتالیتر پدرش زیسته و درنهایت برای نجات تمام خانواده با همکاری یکی از معشوقه‌های جوان و تازه‌ی پدر دست به کشتن پدرش می‌زند. داستان از این قتل آغاز می‌شود. پسر روایت‌کننده‌ی رنجی است که پس از قتل حاکم خود (پدرش) می‌کشد. رنجی که حاکی از امتداد قدرت و سلطه‌ی پدر است. او فضایی را روایت می‌کند در کنار قبر پدرش و خود را مجبور به زیستن در آن اتاق تاریک می‌بیند. گویی او را مجبور کرده اند تا پایان عمرش در قبرستان رنج بکشد، بترسد و فرو بریزد. تصور می‌کند که تمامی خانواده‌اش به واسطه گناه بزرگ او (قتل پدرش) از زندان پدر رها شده‌اند و حال همان افراد هم او را برای این کار سرزنش می‌کنند. 
بنظر می‌رسد ترس شخصیت اول داستان از پدرش، نه تنها با کشتن پدر متوقف نمی‌شود بلکه به صورت شدیدتری ادامه میابد. این ترس رفته رفته به میل و علاقه‌ای نزدیک می‌شود که پشت این ترس پنهان شده بود. گویا همه‌چیز به صورت نمادینی در ذهن شخصیت اول رخ می‌دهد. علاوه بر ارجاعات روانشناختی (فرویدی)، می‌توان این اثر را اثری کاملا سیاسی تلقی کرد که زیستن در حصارها و مرزهای یک حکومت دیکتاتور را روایت می‌کند.

        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.