یادداشت مجتبی بنی‌اسدی

مردن
        دیگر ذائقه‌ام به رمان‌های قرن نوزدهمی و کلاسیک نمی‌خورد. چند دقیقه پیش که به صفحات پایانی این کتاب ۱۴۲ صفحه‌ای روانکاوانه رسیده بودم، با خودم مرور می‌کردم که چطور رمان‌های قطور داستایوفسکی را می‌خواندم!

از این کتاب بگویم: دو سه شخصیت اصلی داستان، انگاری تک‌وتنها در جهانی افتاده بودند؛ بدون خانواده!
در رمان‌های روانکاوانه آن‌قدر نویسنده در ذهن شخصیت‌ها وول می‌خورد که شخصیت‌ها خوب جا می‌افتند. این رمان هم مستثنی نبود.
ایده اصلی و کلی تقریبا می‌شود گفت شبیه «مرگ ایوان ایلیچ» تولستوی بود. کتابی که شاید شش‌هفت سال پیش خواندم و هنوز تهِ ذهنم به یادگار دارمش.
اگر رمان تولستوی را پنج ستاره بدهم، به این رمان بیشتر از دو ستاره و نیم نمی‌دهم. گرچه پایان به نسبت خوبی داشت.
      
46

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.