یادداشت زینب صادق‌پور

هیاهوی زما
                هیاهوی زمان درباره‌ی شاستاکویچ،آهنگساز پرافتخار روس، در زمان اتحاد جماهیر شوروی است. بارنز با دنبال‌کردن طرح داستانی منسجم حقایق پراکنده‌ی زندگی او را به‌هم دوخته است. اور در سه فصل مجزا، سه دوره‌ی زندگی او را مرور می‌کند و با راوی سوم‌شخص به‌سان ناظری حاضر، به زوایای مختلف زندگی او نور می‌تاباند.
کتاب پر از تشبیهات و استعارات متنوع است که به ظرافت در پیوند با اجزای داستان درهم تنیده‌اند. همان‌طور که راوی داستان هم به اهمیت کنایه در زندگی شاستاکویچ و به‌طور عام، در شوروی، بارها اشاره می‌کند. ترجمه‌ی کتاب شسته‌رفته و خواناست و به مخاطب در درک داستان کمک می‌کند. 
در سراسر داستان، نام سمفونی‌ها و قطعه‌های مختلف موسیقی و اصطلاحات تخصصی این رشته به میان می‌آید که از درک من خارج بود اما حتماً لذت مطالعه‌ را برای اهل فن دوچندان می‌کند. 
همراهی و هم‌ذات‌پنداری با شخصیت شاستاکویچ، برایم غافلگیرکننده‌ بود. او که به عنوان یک هنرمند، با سانسور، تخطئه، حذف، ارعاب، اجبار و زندگی نومیدانه و خفت‌بار تحت سایه‌ی قدرتی که تنها خود را محق می‌داند، دست‌وپنجه نرم می‌کرد. 
جایی از متن، پس از تقابل دو تیم فوتبال شوروی و یوگسلاوی، دشمن آن زمان شوروی، شاستاکویچ و رفیقش از باخت تیم شوروی خوشحال می‌شوند و نیمچه‌جشنی می‌گیرند. مقایسه کنید با آن وضعیت عجیب جام‌جهانی سال گذشته و درماندگی تحت فشار حس وطن‌پرستی یا لزوم آزادی‌خواهی. 
آن نامه‌های اعلام برائت و عذرخواهی از افواه عمومی که در صفحات هنرمندان منتشر می‌شد، به‌خاطر دارید؟ شاستاکویچ هم یک‌‌سری سخنرانی فرمایشی ازپیش‌تنظیم‌شده داشته‌است. یا وضعیت نابه‌سامان تولید خودروی داخلی. تلاش برای حفظ ظاهر و اثبات برتری‌های ملی در هر زمینه‌ای. اصلاً انگار داریم روی یک رونوشت بدخط از شوروی زندگی می‌کنیم. 
خواندنش غم‌انگیز و لذت‌بخش بود و این حاصل آمیختن زندگی شاستاکویچ با ادبیات بارنز بود. 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.