یادداشت سعید بیگی

عروسی خون
        ماجرا از گفتگوی مادر و پسر دومش ـ تنها بازماندۀ خانواده پس از کشته‌شدن همسر و پسر بزرگش ـ آغاز می‌شود.

مادر و پسر به خواستگاری رفته و قرار ازدواج را با پدر عروس می‌گذارند و در روز عروسی، عروس با نامزد سابقش فرار می‌کند و در پایان داماد و نامزد سابق همدیگر را می‌کشند.

مادر داماد در پایان نمایش، با وجود ناراحتی و خشمی که از عروس دارد؛ تنها او را به آستانۀ در می‌فرستد تا از همانجا با بقیه عزاداری و شیون کند.

در ظاهر همه این را تقدیر می‌دانند و کسی را مقصر نمی‌شمارند و گویا تصور می‌شود که از هیچ‌کس کاری ساخته نیست. 

شاید لورکا می‌خواهد در این نمایش از این دیدگاه جبرگرایانۀ مردم انتقاد کند.

و شاید نتیجۀ بی‌توجهی‌ها و بی‌دقتی‌هایی است که آدم‌ها در انتخاب‌های مهم زندگی داشته‌اند. 

نثر ترجمه بسیار روان و خوشخوان است و از کسی چون روان شاد احمد شاملو جز این انتظاری نیست. روحش شاد و یادش گرامی.
      
12

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.