یادداشت

فاطمه

فاطمه

1403/1/3

آبنبات هل دار
        این کتاب رو وقتی جایی مهمان بودم از کتابخونه‌ی میزبان برداشتم و شروع کردم به خوندن و تمامش کردم. حین خوندنش میزبان نگاهی بهم انداخت و گفت: این یه کتابِ طنزه، باید وقتی می‌خونیش بخندی نه اینکه با این جدیت بخونی و ورق بزنی.
تازه اونجا بود که یادم اومد عه آره باید می‌خندیدم. دلیل نخندیدنم خنده‌دار نبودن کتاب و اتفاقات نبود فقط به خاطر تعریف و تمجیدها توقعم زیادی از کتاب بالا رفته بود و این شد که زیاد نخندیدم‌. اما نمیشه که منکر بامزه بودن کتاب شد. اون حال و هوای دهه‌ی شصت به نظرم به خوبی توصیف شده بود و حس خوبی داشت. و خب از بعد از اون تلنگر که باید بخندی! بیشتر خندیدم و با کتاب همراه شدم.
این دقیقا همون دلیلیه که از کتاب‌های معروف، فیلم و سریال‌های معروف دوری می‌کنم. اکثرا اینطوریه که ضدحال می‌خورم و اون حسِ "خب که چی؟ حالا همین بود؟" من رو میگیره و نمی‌ذاره اون لذتی که باید از اثر ببرم رو داشته باشم.
امید که امسال سالی باشه که بتونم بدون پیش‌داوری سمت کتاب‌ها برم و ازشون لذت ببرم.

*اولین یادداشت من برای یک کتاب بعد از کلی کلنجار رفتن؛ به هر حال از یک جایی باید شروع کرد.
      
13

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.