یادداشت زهرا منظمی مطلق

                مدت زیادی بود که اسمش رو شنیده بودم و تمایل داشتم بخونم اما بعد از چند تا نظر منفی یه مقدار نسبت بهش سرد شدم تا اینکه دیدم طاقچه بینهایت هم اضافه کرده خلاصه که شروع کردم به خوندن
من عادت ندارم برای کتاب ها نقد طولانی بنویسم در واقع حوصلم نمیکشه اما این یکی فرق داشت...
کتاب از زبان یک مادر و یک دختر هست که یکی در میان هر کدوم یه خاطره میگن خاطره ها هم خیلی به هم مربوط نیست اولین خاطره که از زبان مادر شروع شد حس همذات پنداری زیادی کردم تمام حس و حالش رو درک کردم شرایطش رو با عمق وجودم فهمیدم به مرور در طی کتاب با دختر همزاد پنداری بیشتری کردم در کل کتاب حس خوبی داشت. هر چند به نظرم پایانش جای کار داشت در واقع نمیدونم در نهایت چه نتیجه‌گیری خاصی می خواست بکنه اصلا این موضوعی هست که بشه ازش نتیجه‌گیری خاص کرد یا نه؟
و اگر نتیجه گیری خاصی داره به همین راحتی ممکنه یا نه...؟
و نکته آخر هم اینکه به نظر من این کتاب مخاطب خاص داره و برای همه جذاب و مناسب نیست
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.