یادداشت عاطفه مجیدی
1401/4/15
« احساس میکردم ضعیفم، نه آن طوری که شب کریسمس منفجر شده بودم، آن طوری که فردا صبحش بودم، صبحی که فقط لبخند جیمی بود که سرپا نگهم میداشت؛ لبخندهای جیمی و سوزان » . داستانی حول محور زندگی « آدا » دختر ۱۱ ساله انگلیسی در زمان جنگ جهانی دوم از بخش های تاریخی و جنگی داستان میگذرم چون دانش تاریخی ندارم و نمیدونم در چه حد معتبر بودن. من حین خواندن کتاب، همراه با کلمات روی صفحات کتاب ذوب میشدم از توصیفات، تجربیات و احساساتی که در داستان جریان داشتند... توصیفات آدا از تجربیات جدیدی که به چشم همه عادی شده بودند اما آدا برای اولین بار طعم آن ها را میچشید، روان و ملموس بودند. آدا برای من همان کودک درونی بود که طبق گفته ها و شنیده ها باید بغلش کرد، بهش گفت که تقصیر تو نیست و تو کافی، لایق و ارزشمند هستی، اشتباهت بزرگ نبوده، آرامشت را حفظ کن و حس گرما و امنیت بهش داد... و شخصیت سوزان همان دایه ای که حقیقتا مهربان تر، لایق تر و مادر تر از مامِ داستان بود... کتاب، جلد دومی با عنوان « جنگی که بالاخره نجاتم داد » دارد!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.