یادداشت سیده زینب موسوی
دنیایی رو تصور کنید بدون مرگ، بدون درد، بدون مریضی و غم و رنج... به نظر میرسه چنین دنیای باید بهشت باشه، یه دنیای کامل. جایی که آدمها میتونن بدون هیچ ترسی به آرزوهاشون برسن و وقت کافی برای هر علم و هنری داشته باشن، اینطور نیست؟! داستان مجموعهٔ «داس مرگ» تو همچین دنیایی رخ میده. دنیایی که با پیشرفت فناوری دیگه هیچ بیماری و معلولیت جسمی و روحی درش وجود نداره و هر کسی که جونشو از دست بده به راحتی به زندگی برگردونده میشه. دنیایی که توش دیگه خبری از جنایت و بیعدالتی و جنگ و قحطی نیست و تمام کارها در بهینهترین حالت ممکن انجام میشن. با وجود تمام اینها، بالاخره این زمین گنجایش تعداد مشخصی آدم رو داره و به دلایلی، سفر به فضا و زندگی در کرات دیگه امکانپذیر نیست... تو همچین شرایطی یه سری از افراد انتخاب شدن تا درصد اندکی از جامعه رو مثل یه خوشه بچینن تا زمین همچنان قابل زندگی باشه. به این آدما میگن داس مرگ! ماجرای کتاب از اونجا شروع میشه که یکی از این داسها، دو نوجوون به اسم سیترا و روئِن رو به عنوان دستیار انتخاب میکنه تا «هنر» کشتن رو یاد بگیرن و در نهایت یکیشون به عنوان یه داس مرگ انتخاب بشه. من این مجموعه رو به پیشنهاد یکی از دوستانم شروع کردم و به یکی از بهیادموندنیترین کتابهایی که خوندم تبدیل شد
6
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.