یادداشت رضا یحیی پور

کتابی بود
                کتابی بود که باید می‌خوندم، ولی مروری می‌نویسم.
پیشنهادهایی در کتاب ارائه میشه که شاید اگر به بعضی‌هاش عمل میشد شاهد اوضاع نیمه دوم 1401 نمی بودیم. هرچند بعضا بهش عمل شده ولی دیرهنگام.  دیگه این پیشنهادها برای ۱۴۰۲ نیست، کار از این حرفها گذشته.
یه نکته هم هست؛ چون نوشته‌ها و مصاحبه ها هست، مطالب چند جا تکرار شده اند، علاوه بر این باید تاریخش هم مشخص می‌بود که نیست
بعضی جا ها موضع‌ها  متناقض‌اند (مثل موضع نویسنده در باب حجاب اجباری، این میتونه ناشی از «تفاوت نظر نویسنده» در مصاحبه‌ها (مصاحبه با فارس و مصاحبه با الف) با زمان‌های مختلف باشه، ولی خوب سردرگمی میاره. بالاخره حداقلی (کفی) از حجاب (پوشش) رو باید الزام کرد یا نه؟!

نکات ظریف و جالبی هم در کتاب بود که مفید می‌نمود.
بخشی از کتاب که بنظرم کلیدی هست: «وقتی مثل الآن ارزش‌‌ ها و مهارت ها و آموزش های لازم برای زندگی به مخاطب منتقل نمیشود، خانواده‌ های مذهبی و سالم و متعهد خود باید دست بکار شوند. ایجاد فعالیت های گروهی خاص مثل گردهمایی های خانوداگی و رفت و آمدها و دوستی ها به شدت موثر است»
«مهمترین عامل در شخصیت و شکل گیری رفتار و روحیات و انگیزه های نوجوانان «تعلق به گروه» ست. احساس تعلق به گروه می تواند نوجوان را به جایی برساند که جان خود را فدا کند. وقتی  نوجوانی در دوران دفاع مقدس به جبهه‌ها می رفت مبنای تصمیمش، مسائل اعتقادی به اسلام و رسیدن به خدا و... بود؛ اما بستر و زمینه ای که در آن این اتفاق رخ می داد «تعلق به گروه» بود؛ زیرا به گروهی تعلق داشت که ارزش های مشترک بین‌شان حاکم بود. عکس آن هم صادق است..... لذا ارتباطات چه در خود مدرسه، چه در گروه همسالان چه درون خانواده و چه ارتباطات خانوادگی و... موثر است. لذا گاهی یک روضه خانوادگی، یک جلسه هفتگی، یک هیات عزاداری خانوداگی یا محلی می تواند بر این فرآیند به شدت تاثیرگذار باشد.»

در  پایان به آیه‌ای از قرآن اشاره میکنم که یکی از موضوعات کتاب یعنی حیا رو بیان میکند. زمانی که موسی ع  به دختران شعیب ع  رسید قرآن می‌فرماید 
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ
(موسی هنوز لب از دعا نبسته بود که دید) یکی از آن دو دختر که با کمال (و قار و) حیا راه می‌رفت باز آمد
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.