یادداشت
1403/8/20
دوراس از نویسندههای موردعلاقهام است. بابت رمانهای کوتاه و داستانهای بلندی که هر کدام را بارها خواندهام و برای عزیزانم با شور مشهود در صدایم، بلندخوانی کردهام. مارگاریت دوراس را دوست دارم بابت بیپروا حرف زدنش و شاعرانگیای که در زمانهای قفل شدن قلمم کافی بوده بخوانمشان، تا قفل باز شود. دوراس را که تا پیش از این بابت مشهود بودن «تنانگی» و «زنانگی» در متنهایش ستایش میکردم، حالا با این کتاب انگار از نو شناختهام. دوراسی که حالا در این کتاب عشقورزی را از طریق آشپزی بیان میکند. عشق به غذاها و دستورهای پخت و داستانهایی که پشت هرکدامشان است. عشق به سوپ ترهفرنگی و موادغذایی که اگر در خانه نباشند، انگار هیچ چیزی در انبارش ندارد. با این کتاب رویی دیگر از دوراس برایم نمایان شد. رویی صمیمی که فقط به لطف جادوی آشپزی امکان نمایان شدن دارد. مثل لحظاتی که با فرد عزیزی غذا پختیم و در حال هم زدن سوپ و خرد کردن سبزیجات، سیل افکار و کلماتمان بیاختیار در فضا جاری شد. همین حس را زمان خواندن این کتاب داشتم. که با مارگریت در آشپزخانهاش هستیم و از آشپزی برای هم میگوییم، از غذا و جادویی که آن وجود دارد، از پختن تا خوردنش.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.