یادداشت سعید بیگی
1402/4/23
چند روز پیش 100 کتاب از کانون در طاقچه رایگان عرضه شده بود که من فقط این کتاب را در لیست کتابهایی که میخواستم در آینده بخوانم، دیدم و بلافاصله دانلود کردم و در طاقچه خواندمش. البته اول قصد خواندنش را نداشتم، فقط گفتم چند صفحهای را از ابتدای کتاب بخوانم تا نثرش را ببینم؛ اما علاقهمند شدم و در سه نشست خواندمش و چه خوب شد که خواندمش! «هستی» داستان جالب و خواندنی از جنگ و در بارۀ بخشی از پیامدهای آن است و اشارههایی مستقیم و البته کوتاه هم به جنگ دارد. داستان بیشتر به روابط آدمها و به ویژه رابطۀ یک دختر با خانواده و اطرافیان و به طور ویژهتر پدرش میپردازد. دختری که بیشتر علایق و رفتارهای پسرانه دارد و مشکلاتی اساسی در برخورد و ارتباط با پدرش و درک رفتارهای او و برخی بزرگترها دارد که در این سنین طبیعی است و بسیاری از ما نیز در آن دوران چنین اندیشیدهایم. این مشکلات بین پدر و دختر ادامه دارد و بالا و پایین میشود و شدت و ضعف دارد تا اینکه هستی به آبادان میرود. هنگامی که پدر به جستجوی دخترش به آبادان میرود، با او درد دل میکند و رابطه شان التیام مییابد. آقای حسن زاده دغدغههای یک دختر نوجوان را با وجود این که یک مرد است؛ خوب نشان داده و تلاش ایشان در خور تحسین است. البته چون تجربۀ شخصی در این زمینه نداشته، بعضی جاها ماجرا خوب از کار در نیامده است؛ اما در مجموع کار قابل قبول است. جنگ همواره چهرهای زشت دارد و باعث جدایی، ویرانی، مشکلات فراوان جسمی، روحی، حسی و روانی بین مردم میشود و تاب آوری اجتماعی را تا حد زیادی پایین میآورد. تا جایی که با کوچکترین مسئلهای مردم با هم برخوردهای نامناسب و تند و خشن دارند؛ در حالی که کمترین تقصیر را در این مورد دارند. در عوض سیاسیونی که خودشان کنار ایستادهاند و از جایی خیلی دور دستی بر آتش دارند و حتی حرارت آن را هم نامحسوس درک و حس میکنند، برای گروههای بزرگی از انسانها تصمیم میگیرند و زندگی و آرامش آنان را بر هم میزنند. (ببخشید که بیانیه صادر کردم؛ اما چارهای نبود!) کتاب در 224 صفحه در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده و به چاپ چهارم رسیده است. زبان کتاب و نثر نویسنده مناسب و خوب است. آقای حسن زاده در بیان مکالمات سعی دارد کمی به لهجۀ جنوبی و آبادانی نزدیک شود و البته تا جایی که برای خوانندۀ نوجوان و غیر آشنا با این لهجه، مشکلی در مطالعه به وجود نیاید و نیاز به مراجعه به واژه نامه نداشته باشد. به نظرم بخشهای پایانی کتاب، به ویژه قسمتهایی که پدر و دختر با هم گفتگو و درددل میکردند؛ در عین خلاصه بودن، از درخشانترین بخشهای کتاب بود که باورپذیر هم به نظر میرسید. از آقای حسن زاده بابت نوشتن این داستان و پرداختن به جنگ از منظر یک نوجوان شاهد آغاز جنگ، سپاس گزارم. هر چند ایشان از سختیها و مشکلات و بلاهای جنگ گفته اند؛ اما به جهت رعایت حال مخاطبان نوجوان کتاب، نمیتوانستند برخی رویدادها و اتفاقات جنگ را عریان و مستقیم شرح و بسط بدهند و به صرف اشارهای و نظری و گذری از آن گذشته اند و عذر ایشان به نظرم موجه است! نمونۀ نثر کتاب: «... شاید اولین باری بود که [بابا داشت] از من تعریف میکرد. تعریف همراه با درد دل. همراه با اعتراف. اعترافی که تحمل شنیدنش را نداشتم. «دیشب وقتی مامانت با چشم گریون گفت از خونه رفتی. ازت خیلی بدم اومد. دلم میخواست پیدات کنم و با دستای خودم خفت کنم، ولی وقتی گفت رفتی آبادان، همی جور موندم. یه حال عجیبی پیدا کردم. باورت میشه، هستی؟ خیلی خوشم اومد، یه جورایی ... یه جورایی حسرت خوردم و گفتم: ای ول! هستی کجا و ما کجا! میدونی؟ از خودُم بدُم اومد. خیلی از خودم بدم اومد. تا حالا از خودت بدتن اومده؟ شب تا صبح خوابُم نبرد ...»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.