یادداشت محمدامین اکبری
1400/11/27
4.1
36
به نام او اولین اثری که از دیکنز خواندم (هرچند دیر) مرا شیفته این نویسنده انگلیسی کرد، در مجموع با ادبیات کلاسیک انگلستان میانه چندانی ندارم، نه اینکه بدم بیاید در واقع چندان مورد پسندم نیست، ولی انگار دنیای دیکنز چیز دیگریست و از آن رمانتیسیم مرسوم در آثار او خبری نیست، داستان دو شهر که چنین بود. داستانی درباره دو شهر لندن و پاریس در بحبوحه وقوع انقلاب کبیر فرانسه و استقرار دولت انقلابی پس از آن، تسلط دیکنز بر داستان، تالستوی را فرایاد من میآورد (گویا خود تالستوی هم دیکنز را بسیار میپسندیده است)، تسلط از این جهت که نویسنده به معنای تام و تمام دانای کل است و محیط بر داستان، او خیر و صلاح شخصیتها و درستی و نادرستی وقایع را بیش از دیگران میداند و به همین جهت به خود حق قضاوت میدهد. شاید خوانندگان امروزی از این وجه چندان خوششان نیاید و دنبالهرو نویسندهای باشند که با امور به صورت نسبی برخورد میکند و حتی اجازه کوچکترین قضاوتی به خود و مخاطب نمیدهد، ولی چه کنم که طبع من چنین است و این سنخ نویسندگان را بسیار دوست دارم و بسیار میستایم. دیکنز در این رمان بیشتر به علل وقوع انقلاب (ظلمهای اشراف به مردمان فرودست) و افراطها و ظلمهایی که نتیجه هر انقلابیست و به سرعت مظلومان دیروز را به ظالمان امروز تبدیل می،کند میپردازد و با قلمی قوی و طنزی تند و تیز همه را یکسر از تیغ انتقاد خود میگذراند و آنگاه فضای روشنی برای قضاوت پیش روی خواننده قرار میدهد نکته حائز اهمیت دیگری که در اینجا باید بگویم طنز بینظیر دیکنز است، طنزی که من در کمتر نویسنده ای سراغ دارم، طنزی هوشمندانه و بسیار کارا که مهمترین ابزار نویسنده برای انتقاد از همهچیز و همه کس است که در ادامه سه بخش کوتاه از این نوع طنز را میآورم. و در آخر اینکه مطالعه کامل این رمان خوب را به دوستان توصیه میکنم نه خلاصههایی که بی جهت در رده رمانهای نوجوان قرار گرفته است و حتی رنگ و بویی هم از شاهکار دیکنز ندارد. و از میان ترجمه ها، ترجمه بسیار خوب و نسبتا مهجور مرحوم مهرداد نبیلی را پیشنهاد میکنم که توسط نشر فرزان روز منتشر شده و از ترجمه آقای یونسی به مراتب بهتر، سبک دیکنز، خصوصا طنز منحصر به فرد او، را منعکس کرده است. و اما بخشهایی از رمان: «عالیجناب، پس از آنکه چهار خدمتکار خویش را از بار مسئولیت آزاد کرده کاکائوی مبارک را میل فرمود، فرمان داد تا دروازههای قدس الاقداس را بگشایند، و قدم بیرون گذاشت. و آن گاه چه خضوع، چه کرنش و چربزبانی، چه اظهار بندگی، و چه مایه خاکساری که بر او ایثار نشد! ابراز بندگی جسمی و روحی چنان بود که سهمی برای خداوند باقی نمیگذاشت، و چه بسا این هم دلیلی بود که پرستندگان عالیجناب از این نظر ناراحتی و ترسی به خود راه نمیدادند.» ● «در دهکده شایعهای جان گرفته بود، یا بهتر بگوییم همانند اهالی دهکده نیمهجانی داشت.» ● «گیوتین در میان همگان موضوع رایجی برای مزاح بود، میگفتند بهترین داروی سردرد است، بیبرو برگرد از سفید شدن موی سر پیشگیری میکند، پوست را لطافت خاص میبخشد، تیغی ملی است که از بیخ میتراشد، و کسی که او را میبوسد از پنجره کوچکی به بیرون نظر میافکند و در سبدی عطسه میکند. گیوتین رفتهرفته نشانه تجدید حیات بشر شده نزد بسیاری جای صلیب را گرفته بود، زیرا اینان صلیب معمول خویش را به کناری گذارده و به جای آن مدلهایی از گیوتین بر سینه حمل میکردند و به جای صلیب به این مدل اعتقاد داشتند و نسبت به آن مراسم احترام به جای میآوردند.»
(0/1000)
نظرات
1401/8/21
من با ترجمه آقای یونسی خواندم و بنظرم فاجعه بود . کدام ترجمه را توصیه می کنید ؟ البته تا حدودی حس میکنم غیر از ترجمه خود اثر هم خوب نبود.
2
0
سید محمد بهروزنژاد
1401/8/21
0