یادداشت مرتضی داوری
1402/1/14
«معرفی کتاب و چند نکته در ترجمه آن» کتاب «هرمنوتیک به زبان ساده»، نوشته ینس زیمرمن و ترجمه مجتبی پردل، را نشر ترانه در سال ۱۳۹۹ چاپ و نشر کرده است. ترجمه بسیار روان و خوش خوان است. با اینکه «هرمنوتیک» موضوعی فلسفی است، اما نویسنده و به تبع آن مترجم، خوب و روان و ساده و همه فهم آن را نوشته و ترجمه کرده اند. هرمنوتیک، به زبان ساده، هنر فهمیدن و فهماندن است. در بخشی از کتاب، نویسنده به توضیح در باب چیستی فهم می پردازد و آن را «کنش تفسیری ادغام امور جزیی نظیر واژه ها، نشانه ها و رویدادها در دل کلیتی معنادار» می داند؛ یعنی ما زمانی واژه یا شیای را می فهمیم که آنها در چارچوب و بافت و بستر زندگی خود درک پذیر و معنادار و مفهوم باشند. برای روشن شدن این موضوع، نویسنده مثالی می زند؛ فرض کنید برای رفتن به کنسرت یا نمایشی، پس از پارک کردن ماشین و طی کردن چندین خیابان و کوچه در عصرگاهی سرد و بارانی، و پس از نیم ساعتی معطل شدن در صف انتظار، چشمتان به صندلی های سالن نمایش می خورد. صندلی برای شما چیزی بی معنا برای مشاهده خنثی نیست، بلکه محل راحتی است که می توانید بر روی آن استراحت کنید و بدن سرد و کوفته خود را گرم کنید و از اجرای موسیقی و نمایش لذت ببرید. معنای نخست و ابتدایی صندلی برای شما، معنایی نیست که یک ناظر عینی و بی طرف، از صندلی دارد و به واسطه آن معنا، از موضعی کاملا عینی به بررسی آن بر حسب مواد و مصالح ترکیبی یا اندازه هایش می پردازد و آن را اینگونه ادراک می کند. بلکه این نگاه دوم، راه و روشی ثانوی برای نگریستن به امور است که وقتی آن را در پیش می گیریم که چیزی را از بافت و بستر تجربه مان انتزاع کرده باشیم تا جداگانه به مطالعه آن بپردازیم. چنانچه اگر همچنان که نشسته ایم، صندلی زیرمان «می رنبید» و و فرو می افتاد، تنها در این صورت بود که نگرشی علمی اتخاذ می کردیم و به بررسی صندلی می پرداختیم تا ساختار آن و دلایل نقصان در کارکردش را مشخص سازیم. چند نکته درباره این ترجمه گفتنی است: ۱. در متن بالا، مترجم فعل «می رنبید» را به معنای «می لغزید» و «فرو می افتاد» به کار برده است. مترجم، این واژه عامیانه را، به نظر من، نا به جا و به معنایی نادرست به کار برده است. واژه «رنبیدن» در اصل، «رمبیدن» است. این واژه در فرهنگ سخن(ج۴) به صورت «رمبیدن» آمده است (=rombidan)، و این فرهنگ آن را به معنای ریختن آوار و مانند آن و نیز خراب شدن و ویران شدن معنا کرده است. در لغت نامه دهخدا نیز به همین معناست. معادل انگلیسی این واژه این است: fall into ruin. سه فعل ruin و destroy و spoil مترادفند. تفاوت این سه واژه به گفته فرهنگ هزاره، آن است که فعل destroy به معنای آسیب رساندن به چیزی است، به گونه ای که دیگر قابل تعمیر نباشد یا کاملا از بین برود، اما فعل ruin به معنای آسیب رساندن به چیزی سالم یا مفید است، به گونه ای که آن چیز از بین نرود، ولی کیفیت یا ویژگی های خوب خود را از دست بدهد. فعل spoil نیز زمانی به کار می رود که شدت آسیب کمتر باشد و تقریبا هم معنی با ruin است: Too much sugar can ruin your teeth. زیاده روی در مصرف شکر، دندانهایت را از بین می برد. You're've completely spoiled my day. روزم را کاملا خراب کردی (گند زدی به روز ما). ۲. در صفحه ۲۳ کتاب این جمله آمده است: «این تمایز شسته و رفته میان معرفت درباره بوده ها و فهم معنا به شدت مسأله دار است». به جای این جمله، بهتر است گفته شود: چنین تمایز .... بسیار محل تردید است/ ناپذیرفتنی می نماید. ۳. در همان صفحه ۲۳ آمده است: «دانشمندی از فضا را تصور کنید که دستگاه برشته سازی خرابی را پیدا می کند و می کوشد تا آن را تعمیر کند. حتی اگر این موجود فضایی تمامی پیچ و مهره های دستگاه را تحلیل کند، دانش مربوط به این جزییات به تنهایی به او کمک نخواهد کرد تا کارکردشان را در در چارچوب کلیت ترکیبی دستگاه برشته ساز که برای ارتقای کیفیت صبحانه انسان طراحی شده است بفهمد». در این جمله دو اشکال هست: الف: طولانی بودن جمله به دلیل وجود چند جمله وابسته که فهم آن را دشوار می کند. ب: مترجم در ابتدای جمله به جای آنکه بگوید: موجودی فضایی یا موجودی فرازمینی یا موجودی غیر زمینی، گفته است «دانشمندی از فضا». ۴. در صفحه ۲۶ آمده است: «دیدگاه ما درباره آگاهی به طبع فهم ما از حقیقت و چگونگی دستیابی بدان را شکل می بخشد». به جای «به طبع» که در گفتار روزانه به کار می رود و کلیشه وار شده است، بهتر است گفته شود: «خواه ناخواه» یا «ناگزیر». پس بهتر است این گونه نوشته شود: «دیدگاه ما درباره آگاهی، خواه ناخواه، فهم ما از حقیقت و چگونگی دستیابی بدان را شکل می بخشد». ۵. بهتر است برای فهم زودتر جمله برای خواننده، فعل جمله را به صفت فاعلی تبدیل و جای آن را نزدیک کنیم به نهاد جمله یعنی «دیدگاه ما»؛ پس بگوییم: «دیدگاه ما درباره آگاهی، خواه ناخواه/به ناگزیر، «برسازنده» فهم ما از حقیقت و چگونگی دستیابی بدان است». ۶. بهتر است برای رهایی ذهن خواننده از پیچیدگی جمله بالا به واسطه طولانی شدن آن، جمله را کوتاهتر و واژه و عبارت های غیر ضروری را حذف کنیم و جمله را کمی تراش و اندکی صیقل دهیم: «دیدگاه ما درباره آگاهی، خواه ناخواه/به ناگزیر، برسازنده فهم ما از حقیقت است». در جمله بالا، عبارت «چگونگی دستیابی بدان» حذف شد، زیرا عبارتی توضیحی و غیر ضروری است و واژه «برسازنده» چگونگی دستیابی به حقیقت را نیز بیان می کند. از سوی دیگر، با حذف آن، جمله کوتاهتر شده است و فهم چنین جمله ای ساده تر. آدرس کانال من در ایتا: @joreeha1
7
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.