یادداشت مظفری
کتاب نگاره بسمالله الرحمن الرحیم اگر دوقطب عشق رضیه و ترس خان نبود، هیچ وقت رسول اینقدر بزرگ نمیشد، یک جوان ساده دهاتی بشود فعال سیاسی زندان رفته؟ حسابی هم از دست مامورها میخورد و آخرش دوباره همان خانه را پیدا میکند، اخرین جایی که پیکر بیجان و زخمی سیدمحسن را زمین گذاشت. مطمئن بود دیگر نفس نمیکشید. وارد اتاق میشود همانجایی که پیرمرد سید نورانی با عینک قاب مشکی روی تشک کنار اتاق نشسته است. پ.ن: رمانی که هرچند شخصیت پردازی قوی ندارد، اما تا جایی تلاش کرده و توانسته هنرمندانه بخشی از تاریخ انقلاب را در بستر روایت عشق رسول و رضیه به تصویر بکشد.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.