بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت محتشم

 محتشم

1401/02/09

                «دنيا شاد نيست يا ديگر مثل قبل ها زيبا نيست . بيشتر شبيه اين است كه بخشي از وجودم در هوا معلق است و فكر مي كنم هرگز به من بر نمي گردد …»
«خانواده ي گريسی 12 ساله ، راحت و آرام زندگي شان را مي كردند . پدر هواشناسشان هم فارغ از زندگي ، درگير پروژه هاي علمي بود . سم موش موشک هم با جثه ی لاغر و نحيفش بيمار شده بود . چيزي كه داشت خانواده را نگران می كرد . اما اين نگرانی در برابر ابر سياهی كه به آنها نزديک مي شد ، هيچ بود …»
موضوع كتاب فوق العاده بود . نکته ی جالبش در اين بود كه از نظر محتوايي ، تركيبي از واقعيت و تخيل بود . من خودم به شخصه تا اوايل كتاب فكر می كردم كه يک داستان رئال می خوانم ؛ اما در ادامه فهميدم دنياي زيرزمينی وجود دارد كه در آن پری ها و جادوگران زندگی می كنند ، پاگنده ها حمله می كنند و شهر ها را ويران می كنند . علاوه بر زیبایی ، محتوای كتاب غير كليشه ای و جديد بود و با باقی کتاب های هیجانی و تخیلی فرق داشت و نويسنده دنيای كاملا متفاوت و جذابی را خلق كرده بود . 
ساختار نوشتار کتاب جذاب بود . معمولا اکثر کتاب ها در قالب داستان عادی بیان می شوند . یا مثلا برخی ها مثل نامه و  ازبه در قالب نامه . اما برایم جالب بود که سفر به انتهای دنیا ، در اصل دفترچه خاطرات گریسی بود که هدیه ی تولد 12 سالگی اش آن را گرفته بود . تاریخ و زمان را بالای آنها می نوشت و به صورت خاطره ، ما می توانستیم کتاب را بخوانیم و داستانش را بفهمیم .
قلم نویسنده قوت زیادی داشت . خانم اندرسون توانسته بود خواننده را در بخش های مختلف ماجرا ، همراه کند . این قوت قلم می توانند دلایل زیادی داشته باشد مثل خود موضوع که هیجان انگیز و نوجوان پسند بود ، نوشتن درست این موضوع ، بیان احساسات ، آشفتگی مناسب ، توصیف و… .
آشفتگی خوبی داشت . آشفتگی در جای درستی آمده بود و از همان اوایل قصه با آن روبرو می شدیم . توانسته بود روند اصلی و عادی زندگی شخصیت را مختل کند . و از جهت دیگر هم به خاطر اینکه یک ابر توانسته بود زندگی شخصیت را متحول کند عجیب و خاص بود و خواننده را جذب می کرد و مشتاق ، برای اینکه به خواندنش ادامه دهد . 
توصيف های كامل فضا و مكان به درک خواننده از محيط عجيب و ناملموس قصه ، کمک زیادی کرده بود . ما می توانستیم در قسمت های مختلف کتاب ، همراه گریسی شویم و با او پا به مدرسه ی کلیفتون ، کاروان وینه باگویمان و حتی ابر جهان بگذاریم . هر چند که در بخش های اندکی از داستان ، توصیفات اضافه ای که اطلاعات نمی دهند وجود داشت ولی در هر حال هیچ جا کسل کننده نبود . 
شخصیت پردازی ها هم خوب بودند . هم از لحاظ ظاهری و هم درباره ی درون شخصیت ها . می توانستیم تصویر شخصیت ها را به خوبی در ذهنمان تجسم کنیم ، البته توصیفات ظاهری کمی جای بهتر شدن داشت ولی در کل خیلی خوب می شد افراد را مثل مادر و پدر گریسی ، سم ، میلی ، الیور و … ، تصور کرد . البته در مورد خود گریسی اطلاعات چندانی نداشتیم ولی بقیه به گونه ای نوشته شده بودند که من به شخصه احساس نیاز به دانستن بیشتر درباره ی گریسی نمی کردم . 
راوی اول شخص بود و  با توجه به این ، خود گریسی خیلی خوب توانسته بود همه چیز را برای مخاطب شرح دهد . از صحنه و افراد گرفته تا حتی احساسات احتمالی اشخاص . به طور کلی حس ها نقش مهمی در جذاب شدن این کتاب و همراه کردن خواننده داشتند . احساسات خود گریسی هم بسیار پر رنگ و تاثیرگذار بود . به عنوان مثال ، در آخر کتاب ، جایی که ابر میلی را برد ، غربت فضا و احساسات گریسی و میلی ، کاملا ملموس و قابل درک بود . 
از نظر ظاهری هم ، جلد کتاب مثل باقی آثار انتشارات پرتقال ، عالی بود و می توانست خودش بهانه ی خرید باشد .بخش هایی از کتاب به طوری که داستان لو نمی رفت ، مثل ماشین کاروان و ابر سیاه که در جلد آمده بودند . نامی هم که انتخاب شده بود مرتبط و خوب بود . 
در کل کتاب فوق العاده قشنگی بود و در تک تک لحظه ها توانست من را همراه خودش به ماجراجویی در جهانی شگفت انگیز ببرد که هرگز آن را ندیدم !
«در زمین و آسمان بسا چیزها هست که فلسفه تان به خواب ندیده . واقعا ! برای همیشه ، بدرود . »
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.