بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت سارا شهرابی فراهانی

                بی اغراق می توانم بگویم  عجیب ترین داستانی بود که در عمرم خواندم.😅
"پسری که سر نداشت، لبش را گذاشت به چشمه ای که نم نداشت و سر بر نداشت."
از این لحاظ گاهی برایم خنده دار و در کل بسیار شگفت انگیز بود. 
انگار که محمد رضا شمس اشیاء را آنطور که ما میبینیم نمی بیند. همه چیز را ورای چیزی که ما میبینیم میبیند و داستان می سراید.
 بنظرم این جان بخشی اگر کمی متعادل تر بود بهتر بود. من و برادر هایم تا پایان داستان گنگ مانده بودیم و در جستجوی این بودیم که چگونه مطالب را بهم مرتبط کنیم.
نمی دانم شاید اگر نقدی در جهت کتاب بود و بیشتر از داستان سر در می آوردم  لذت بیشتری می‌بردم. چون در متفاوت بودن و خاص بودنش شکی ندارم.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.