بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت ریحانه احمدی

                هر که را دیدم و پرسیدم گفت یونان و یونان باستان را دوست دارد . میگفت بدش هم نمیاید که در باره الهه هایش هم اطلاعاتی کسب کند . به اتفاق در باره قرن نوزده میلادی پرسیدم گفتند به شدت دوستش دارند و به نظرشان فوق العادست. حالا اگر ترکیباش با هم باشد چه ؟ به نظرم چیزی فرای رویا بود ولی اشتباه میکردم. 
در کتاب آتش دزد داستان درباره پسری کوچک بود که با عمویش به خانه ثروتمندان میرفتند و عمو ادواردش سر انها را با اجرا کردن نمایشی گرم میکرد و پسرک به دزدی مشغول میشد؛ تا اینکه یک روز پرومتئوس تایتانی که از دست ایزد خشم فرار کرده بود به زمانی میرسد که جیم و عمویش در شهر عدن سرگردان بودند و منتظر فرصتی برای چاپیدن ثروتمندترین فرد ان شهر " اقای ماکلفریت" تئوس _ مخفف شده پرومتئوس_ به دنبال قهرمانی انسانی بود که او را از وضع بدی که درش بود نجات دهد و عمو ادوارد و جیم به دنبال ثروت هنگفت اقای ماکلفریت ؛ که ناگهان همان روزی که در خانه ی اقای ماکلفریت بودند پلیس زنگ در را زد و گفت به دنبال اشخاصی با نشانی او _عمو ادوارد_ و پسرک _ جیم_ میگردند …
داستان کتاب تقریبا جذاب بود و ذهن را مشلوغ میکرد که در انتها چه میخواهد بشود . در واقع تنها دلیلی که من کتاب را به پایان رساندم علامت سوال بزرگی در وسط ذهنم بود که میگفت قرار است در اخر چه شود که دیدم در اخر هم اتفاق خاصی نیوفتاد . 
متن داستان خیلی ساده و روان بود و پی نوشت های پی در پی ای که در پایین صفحات می امدند باعث میشد ذهن خواننده از متن داستان جدا شود و تا دوباره کمی با متن یکی میشد دوباره یک پی نوشت کاملا بی محتوای دیگر . 
به نظرم پی نوشت های پایین صفحات اساسا مشکل داشتند و باعث عصبی شدن خواننده میشدند؛ البته از انجایی که تقریبا تا اواسط ، داستان دو قسمت بود و هر یک فص در میان به یک بخش داستان میپرداخت ، در ابتدای هر فصل یک توضیح کوتاه در باره اینکه داستان کجچاست و چه شد میداد و به نظرم بهترین بخش این کتاب این بود چون من خودم به شخصه جزئییات داستان به سختی به یادم میماند و این کار به نظرم ویژگی مثبتی بود که توجهم را جلب کرد. 
توصیفات به نظرم جالب و خوب نبودند طوری که من با نگاه کردن طرح روی جلد فقط میتوانستم شهر و تئوس را تصور کنم ، شخضیت ها هم که به اندازه کافی بهش پرداخته نشده بود و من الان واقعا نمیدانم عمو ادوارد چه علایقی دارد تنها نکات خیلی بُلد شخصیتی را گفته بود و اصرار زیادی به همان چند نکته کرده بود . 
همان طور که پیش تر اشاره کردم ، توصیافت خوب نبودند. داستان در قرن نوزده پیش میرفت یعنی به عبارتی برق نبوده و در کل داستان حتی یک بار هم به این قضیه اشاره نشد . و اگر در ابتدای داستان زمان را نمیگفت حتی ممکن بود در صفحات پایانی به این فکر کنم که چرا به جای دویدن این همه راه ، فقط یک زنگ نمیزنند. 
یکی از نکات مثبتی که من به شدت در اوایل داستان خوشم امد ، الهه های یونانی بود و در فصل اول به نظرم مد که شاید بهترین کتابی باشد که میخوانم ولی توصیفات و پاورقی های خیلی زیادش مثل راننده نیسان ها صدایشان تمام مدت توی ذهنم داد میزند . 
در کل کتاب خوبی نبود به نظرم ، داستان در تمام طول داستان یک سطح هیجان داشت و پاورقی های عصاب خورد کن و کار های نا معقولی که در طول داستان انجام میدادند بدون گفتن دلیل انجامشان باعث شد به این فکر کنم که چرا این کتاب را فقط به خاطر این خواندم که دیگران به شدت دوستش داشتند.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.