یادداشت سمیرا علی‌اصغری

                به لطف ویروس محترم که از دورۀ کتابخوانی سی‌وسه گرفتیم و استراحتی طولانی و نیز زندگی هدا (نویسندۀ کتاب) که در سراشیبی تند افتاد، صد و دوازده صفحه از کتاب خواندیم و تمام شد.
کتابی که خلاصه و یادداشت‌هایی که درباره‌اش نوشته بودند، جذاب بود ولی خودش گاهی بسیار کسالت‌آور، به چند دلیل؛ اول اینکه نتوانستم به راوی، تمام و کمال اطمینان کنم. انگار خیلی چیزها را می‌گفت و خیلی چیزها را پنهان می‌کرد. دوم، گاهی زبان و لحن راوی شدیدا تغییر می‌کرد، انگار که کتاب را چندنفر نوشته باشند. سوم، وقتی یک نفر مدام از فلاکتش بگوید، کسالت‌آور است دیگر، نیست؟ چهارم، راوی مدام در پی تطهیر خودش از هرگونه تمایلات حزبی و افکار پلید بود، یک «من خیلی زیادی بی‌گناه و معصومم» در غالب متن مستتر بود، آن هم از زبان یک یهودی.
بخش‌هایی که مربوط به احوالات انسانی بود و شرح جزئیات بلایی که جنگ و حزبی‌گری و فساد در حکومت بر سر زندگی می‌آورند، دوست داشتم.
        
(0/1000)

نظرات

اول آرزوی حال خوب برای شما، دوم ممنون از نظر دقیقتون، سوم این نوع نظر دهیتون در نوع خودش جالبه که با اول و دوم در رابطه با کتاب‌ها می‌نویسید
ممنونم. شماها خوبید آیا؟ :))