یادداشت بنیامین
1401/7/15
4.2
59
رمان های روسی، در داستان پردازی و توجه به جزئیات بی نظیر هستند... فقط کاش اسامی، شخصیت های داستانی مملموس تر و به خاطر سپردنی تر می بود. ابله، اولین تجربه من بود از مطالعه رمان های روسی. کتابی درباره یک جوان روسی که به علت ابتلا به صرع در ایام نوجوانی راهی سوئیس می شود تا مراحل درمان را طی کند. سالها بعد وقتی به روسیه بازمی گردد، بواسطه انتسابش به یک خانواده اشرافی و ارثیه ای که از طرف یکی از اقوام دور به او تعلق می گیرد، وارد جمع های اشرافی روس می شود. اصطلاحا می شود پرنس! پرنس که بواسطه سادگی و صداقت خود، مورد توجه دختران روس قرار می گیرد، با توجه به سابقه بیماری و حملات صرعی، تداعی ابله بودن را به ذهن اشراف روسی متبادر می کند. رمان توصیفی است از سبک زندگی اشراف روسی قبل از ماجرای سوسیالیسم. نویسنده در این بین نیم نگاهی به موضوعات اخلاقی بلاخص اخلاق فضیلت دارد و برخی مسائل و موضوعات حقوقی را مطرح می کند. اما کتاب دو نقطه ضعف عمده دارد که البته هر دو از یک موضوع نشأت می گیرد. کثرت شخصیت های داستان! گویی داستایوسکی خود به این ماجرا پی برده و در صفحات انتهایی کتاب این نقص یا به زعم خود قوت را توجیه می کند که رمان مثل زندگی است. همانگونه که زندگی هر شخصی پر از شخصیت های گوناگون است و محدود به قهرمانان نمی شود، رمان هم باید همینطور باشد... شدت و کثرت شخصیت و داستان های موازی... ولی نویسنده در پایان بندی کتاب با الهام بندی از سریال های ایرانی! سر و ته همه شخصیت ها و داستان را در چند صفحه انگشت شمار بهم می آورد. ضمنا برای من خواننده ایرانی اسامی متعدد و متکثر و پیچیده روسی عذابی الیم بود. با اینحال داستان کشش کافی دارد. مخاطب را پای ماجرا میخکوب و وادار به پیگیری می کند... با این همه، اگر با من باشد، کل کتاب را در 200 صفحه خلاصه می کردم، آنهم با اسامی ساده ایرانی یا اروپایی!
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.