یادداشت امیررضا سعیدینجات
1402/10/27
4.6
25
بسم الله پشت جلد کتاب نوشته است: تیستو پسرکی که انگشتانش خاصیت سبزکنندگی دارند. بذر هر گیاهی که با انگشتان او تماس برقرار کند سبز میشود و به سرعت به گیاهی زیبا تبدیل میشود. تنها دوست و همدم تیستو باغبان پیری است به نام سبیلو که به او میآموزد ویژگی منحصر به فرد انگشتانش میتواند تغییرهای شگرفی در دنیای اطرافش ایجاد کند. این توضیح کوتاه همه آن چیزی است که درباره کتاب میتوان نوشت اما آنچه در این کتاب یا هر کتابی اتفاق میافتد روایت منحصر به فردی است که تنها یک نمونه از آن وجود دارد. آن یک نمونه هم فقط برای خواننده است. هر خوانندهای از هر کتاب یک روایت منحصر به فرد برای خود دارد و هیچ کس در این روایت شریک نیست. اما درباره کتاب تیستو به قطع میتوانم بگویم که، همه پس از خواندن این کتاب بر یک جمله مشترک اتفاق نظر دارند: تیستو یک فرشته بود! داستان با ابهام آغاز میشود اینکه تیستو از کجا آمده و چگونه به عضویت این خانواده درآمده؟ اما به شکل خیرهکنندهای تمام میشود. احساس میکنی که هر پایانی جز این پایان، خیانت به داستان و تیستو است. کتاب به لحاظ سیر داستان شباهتهایی به مغازه خودکشی دارد. و احساس میکنم ژان تولی از این داستان باید وام گرفته باشد.
11
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.