یادداشت ملیکا خوشنژاد
1401/12/23
3.9
6
جایی رو دوست داشتم که لوسی باید خواهر و برادرای بزرگتر از خودش رو قانع میکرد تا در جنگلی تاریک از راهی برن که ناشناخته بود، درحالی که فقط اون اصلان رو میدید و بقیه قادر به دیدنش نبودن. دقیقا شبیه ایمان داشتن بود. مهم نیست ایمان به چی. مهم اینه که همیشه باید به چیزی ایمان داشته باشی که نمیتونی ببینیش و حسش کنی. فقط باید اعتماد کنی، شاید گاهی به کوچکترین چیزا.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.