یادداشت
1400/10/23
4.5
6
فکر میکنم نه، ده ساله بودم که اولین بار با رامونا آشنا شدم. الان کتابهای رامونا به چند ترجمه و اندازه و رنگ همهجا هستند، اما من یک کتاب نارنجی داشتم از کانون پرورش فکری که روی جلدش، رامونا دراز کشیده بود و زل زده بود توی چشمهای پدرش. رامونا و پدرش فارغ از اینکه یکی از اولین کتابهای "واقعی" من بود، یعنی عکسدار نبود و شبیه کتابهای بزرگترها بود، یک لذت دیگر هم داشت: رامونا شبیه من بود. مثل من از روی تخت میپرید تا هیولای زیر تخت شکارش نکند. شبها کتابهای ترسناک را بین کتابها پنهان میکرد و همیشه دوست داشت خمیردندان را تا ته فشار دهد، و البته یک بار این کار را کرد. برای من عجیب بود دختری که دقیقا آن طرف دنیا زندگی میکند، انقدر شبیه من باشد. سالها بعد تمام راموناها بهعلاوهی هنریها را خواندم و عاشق خانم نویسنده با اسم سختش شدم. مجموعه رامونا شامل هشت جلد است و در مورد دختری است به نام رامونا کوییمبی که با خانوادهی چهارنفرهاش زندگی میکند. رامونا اوایل مجموعه چهار، پنج سال است، وروجک و آتشپاره و بعد کم کم بزرگ میشود و اواخر مجموعه تبدیل میشود به یک خانم تمام عیار دوازده ساله :) به شدت توصیه میشود، هم برای دختربچهی تخسِ درونتان و هم برای دختربچههای هشت تا دوازده سالهی اطرافتان.
4
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.