یادداشت پریا
1401/2/16
چگونه باغ تو باور کند بهاران را/ که سالها نچشیده است طعم باران را/ گمان مبر که چراغان کنند، دیگر بار/ شکوفهها، تن عریان شاخساران را/ و یا ز روی چمن بسترد دوباره نسیم/ غبار خستگی روز و روزگاران را/ ... درخت کوچک من! ای درخت کوچک من!/ صبور باش و فراموش کن بهاران را/ به خیره گوش مخوابان از این سوی دیوار/ صدای سمّ سمندانِ شهسواران را/ سوار سبز تو هرگز نخواهد آمد، آه!/ به خیره خیره مبر رنج انتظاران را/
12
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.