بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت ریحانه احمدی

                منی که آنقدر نمیتوانم به کشور ها و محل های مختلف سفر کنم؛ با خواندن یک سفرنامه میتوانم حداقل از نظر ذهنی به آنجایی که میخواهم سفر کنم. هرچند اگر میتوانستم هم به نظرم خواندن این نوع از کتاب ها خالی از لطف نیست چون من که قرار نیست جوری سفر کنم که بتوانم با فرهنگ آن کشور آشنا شوم.
این بار یکی از سفرنامه های «رضا امیرخانی» را از لا به لای کتاب های کتابخوانه ام بیرون کشیدم و به کشور ممنوعه ها سفر کردم. اینبار طعم تحریم را حس کردم و فهمیدم آنقدر ها هم که میگویند اینجا ما در فقر و بدبختی زندگی نمیکنیم. هرچند آنها هم در فقر و بدبختی زندگی نمیکنند فقط تحریم ها و رسانه بسته و دیگر ویژگی های خاصی که آن مطقه جغرافیایی دارد، باع شده کمی در نظر باقی افراد متفاوت بیایند.
کتاب «نیم دانگ پیونگ یانگ» که سفر نامه دو سفر امیرخانی به کره شمالی است به نظرم خوب بود. اسم کتاب که به خاطر کم بودن اطلاعات و سخت بودن گردش در این کشور به نیم دانگ پیونگ یانگ رسیده به نظرم جالب بود؛ «نیم دانگ» در ابتدای اسم به این معنی است از شش دانگ پایتخت کره، فقط نیم دانگ ان یعنی یک جورهایی یک دوازدهم آن را میشود دید. نیم دانگ از پیونگ یانگ، پایتخت کره شمالی.
در کل دانستن «چیز» های عجیب و مبهم برای انسان جالب است، و کشور کره شمالی هم جزعی از این «چیز» ها است. اینکه هیچ خبری نه از ان کشور می آید نه هیچ خبری به آن میرود ، همین طور قوانین خاصی که برای مردم غیر کره شمالی تبار عجیب طلقی میشود، برای مردم عجیب است. اینکه یک کتاب بیاید و این «چیز» های عجیب را باز کند و توضیح دهد تا جایی که دیگر مبهم نباشد، خب واقعا جالب است. این سفر نامه از دور، با شنیدن نامش، خیلی جذاب است و خواننده را جذب خود میکند؛ همچنین از نزدیک، وقتی در بطن کتاب در حال زیر و رو کردن کلمات هستی هم جذاب است و خواننده را به خواندن ادامه ان تشویق میکند. پس یکجورهایی قلم روان و راحت امیرخانی و انتخاب موضوع خوبی که داشته، هر دو باهم باعث فوق اعاده شدن این سفرنامه شدند. جوری که در انتها خواننده احساس میکرد یک بار به این کشور سفر کرده و فضای خفقان آور و بسته ی آن را حس کرده.
نوشتن یک کتاب داستان معمولی به خودی خود نیاز به یک سری اطلاعات دارد، سفرنامه که جای خود دارد. با اینکه این کشور بشدت محدودیت دارد و توریست های معمولی و غیر معمولی نمیتوانند جز چند جای محدود آن هم با همراهی یک سری گارد کره ای، جایی بروند به تنهایی سخت است حالا برای نوشتن یک سفرنامه که از قضا نیاز به اطلاعات زیادی دارد چقدر کار سختیست. در کل اطلاعات این سفرنامه به نسبت باقی سفرنامه ها خیلی کم بود، بخواهم مثالی بزنم در سفرنامه «جانستان کابلستان» که یک سفرنامه دیگر از امیرخانی است اطلاعات زیادی هست و اگر این دو را از نظر اطلاعات مقایسه کنیم، میتوان متوجه تفاوت بسیار زیاد بین این دو شویم و حتی میتوان منظور از نیم دانگ از پیونگ یانگ را هم متوجه شد! اما با همه این ها امیرخانی با داشتن کمبود اطلاعات توانسته با مهارت بسیار زیاد این اطلاعات را به صورت قطره چکانی به خواننده تزرق کند تا هم داده هایش تمام نشوند هم مجبور به دادن اطلاعات تکراری نشود. و همین کار، مهارت نویسندگی نویسنده را نشان میدهد. هرچند در بعضی مواقع دیگر حرفی برای گفتن نبود مخصوصا در فصل اول که برای سفر اول بود اما با ای حال چون این سفرنامه در رابطه با کره شمالی بود و کره نیز جزعی از همان «چیز» های مبهم است، میشود ازش چشم پوشی کرد و گذشت.
یکی از کار های خوبی که امیر خانی در این سفرنامه انجام داده بود این بودکه، ایران و کره شمالی را با یکدیگر مقایسه کرده بود. همین مقایسه میتوانست جواب خوبی باشد برای آنهایی که همیشه میگویند:«ایران که فرقی با کره شمالی ندارد!» خوشحالم که با خواندن این کتاب میتوانم پاسخشان را بدهم و بگویم «نخیر آقاجان انقدر ها هم ما بیچره نیستیم، حداقل میتوانیم فیلم های خارجی ببینیم یا حتی اینترنت داریم! تازه صبح ها هم بالاجبار ورزش نمیکنیم و توریست ها میتوانند تنهایی به هر جایی میخواهند بروند! ببینید ما شبیه کره شمالی نیستیم» جدای این کار که چقدر کار خوبی بود؛ املای کلمات پدرم را دراود و موهایم را سفید. به شخصه هر بار که رهبر را «ره‌بر» میدیدم چند لحظه طول میکشید تا متوجه کلمه شوم، به نظرم از این نظر مقداری اعصاب را در خرد کن میریخت و تا حد پوره میبرد! ولی الان که فکر میکنم آنقدر ها هم بی راه نیست که رهبر را «ره‌بر» بنویسیم چون هم معنی میدهد هم تعداد کلمات را در ورد بیشتر میکند!
هر چه بود سفرنامه خوبی بود، از ان ره‌بر گرفته که موهایم را سفید کرد، تا شیطنت های امیرخانی که گاها به خنده ام انداخت.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.