یادداشت فاطمه داودی

        در وقت‌های بی‌حوصله و کم‌طاقت روز، بلندبلند می‌خواندمش و امیرمحمد می‌شنید. در زمان‌های کش‌دار قبل خواب، پی داستان را می‌گرفتیم و با سارا راه می‌افتادیم پی ماجرا. گرچه یک جاهایی قصه گم و مبهم می‌شد و یک جاهایی زمین می‌خورد و می‌افتاد، دوستش داشتیم و تصویرها و لحظه‌هایی برایمان جا گذاشت.
اسم کتاب را اگر نه بیشتر از داستان، به همان اندازه دوست دارم.
      
10

38

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.