یادداشت مرضیه نفری
1401/2/12
کتاب "یکی میان زندگی ما راه میرود " با سه داستان موازی پیش میرود. داستان ریحان زن جوانی که با رزمنده ای به نام ابراهیم ازدواج کرده است. دختر نازپرورده پایتخت نشین، علیرغم همه مخالفتهای خانواده همراه با فرزند یکساله و همسرش راهی سوسنگرد میشود. به این امید که بیشتر کنار ابراهیم باشد. این سفر آغاز اتفاق هایی است که برای ریحان رخ میدهد. از دست دادن و فقدان باعث میشود ریحان قدم به قدم به رشد و شکوفایی خود برسد. درد و رنج را در هم بیامیزد و ریحانی آرام، کم حرف، مستقل و قوی خلق کند.شیرین دختر جوانی که به سازمان مجاهدین پیوسته است تا آرمان شهرش را بسازد و انتقام خون پدرش را بگیرد. پدرش در تغییر ایدئولوژیک سازمان حذف گردیده است. سازمان او را شهید نامیده است. شیرین در پادگان عراق دچار یاس و سرخوردگی گشته است. از طرفی بین او ومهران رابطه عاطفی شروع شده است. مهران سعی میکند از گیر این رابطه فرار کند. شیرین دنبال راه فراراست. فرار از خود، از سازمان. از عقدهها و غصهها و گذشتهای که به ریحان گره خورده است. اولریخ : افسر نظامی با پروندهای پر از موفقیتهایی بزرگ. همسرش مارتا که استاد دانشگاه و یک یهودی دیندار است از نزدیک شدن اولریخ به اسرائیل و حضور او در منطقه خاورمیانه نگران و معترض است. اولریخ ماموریت یافته که برلین را به قصد عربستان سعودی ترک کند و به همراه گروهی از مجاهدین، در موسم حج عملیات خرابکارانه ای را طراحی و مدیریت کند. مارتا او را ترک میکند و اولریخ راهی مکه میشود. درست همان موقعی که ریحان در مکه چشم به راه ابراهیمش هست. این سه داستان با هم تنیده شدهاند و "کتاب یکی میان زندگی ما راه میرود" را خلق کردهاند. کتابی که پر از داستان و خرده روایت و شخصیتهای جاندار است. کتابی که با توصیفهای جاندار، صحنههایی به یاد ماندنی را خلق کرده است. نویسنده از هیچ صحنهای گذرا عبور نکرده است. با حوصله خواننده را همه جا و همهوقت به دنبالش کشانده است. بیان تصویری در کتابی که مفاهیم سنگین عقیدتی، جامعه شناسی، تاریخ و سیاست را همراه دارد ما را کمک میکند که کتاب را رها نکنیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.