یادداشت Melika.H

Melika.H

1401/02/16

                آتش، عنصری قدرتمند که در زمان های قدیم انسان ها به آن دست یافتند. اما همه چیز به همین سادگی تمام نشد. انسان ها به آتش رسیدند و توانستند گامی بزرگ برای پیشروی به جلو بردارند بی خبر از خشم ایزدان. ایزدانی مانند زئوس که مسبب این کار یا به قول خودشان بلای عظیم را پرومتئوس می دانستند. خشمگین بودند. آن ها انسان ها را لایق داشتند عنصری به ارزشمندی آتش نمی دانستند اما پرومتئوس که تایتان _ نیمی انسان و نیمی ایزد _ بود، این چنین فکر نمی کرد. برای همین آتش را به انسان ها داد، لقب آتش دزد را گرفت و سختی 200 سال به زنجیر کشیده شدن را به جان خرید. به مدت 200 سال هر شب ایزد کینه و خشم با جثه ای عقاب مانند به دیدار او می آمد و جگرش را پاره پاره می کرد و بدنش بیرون می کشید تا وقتی که بمیرد و این روند هر روز ادامه داشت و پرومتئوس هر روز که بیدار می شد تا شب منتظر مرگ بود. مرگی که معنای واقعی مرگ نداشت. هر شب جسمش نابود می شد در حالی که روح خسته اش به مدت 200 سال در آن زندانی بود. اما چه می شود اگر یک روز هرکول قوی ترن موجود جهان او را آزاد کند ...
کتاب آتش دزد رمانی با مضمونی متفاوت و عجیب بود. موضوع درباره اساطیر باستانی یونان بود. درباره ی ایزدانی همچون زئوس، هرکول، پرومتئوس و ...
می توانم بگویم که این کتاب چه از لحاظ شخصیت ها و داستان و چه از لحاظ قلم و سبک نوشتن نویسنده، با بقیه کتاب ها متفاوت بود.
نویسنده خلاقیت جالبی در داستان به کار برده بود. زندگی اساطیر یونانی را با انسان های قرن 18 تلفیق کرده بود. زمان ها و مکان ها مدام در حال تغییر بودند. در اول خواننده با دو داستان متفاوت در زمان ها، مکان ها و شخصیت های مختلف آشنا می شد. نویسنده هر دو داستان را همزمان و همراه با هم پیش می برد و در نقطه ای آن ها را به هم وصل می کرد.
شخصیت های زیاد با ویژگی های منحصر به فرد و متنوعی وارد داستان می شدند که خواننده خود به خود در روند داستان با ظاهر و باطن آن ها آشنا می شد.
نویسنده در اول خود را جای یکی از شخصیت های اصلی (جیم) داستان جا زد. در واقع داستان به گونه ای که انگار نوشته ی خود آن شخصیت است بیان می شد و در مواقعی که جیم (شخصیت اصلی) در مکان یا زمانی که داستان رخ می داد حضور نداشت مانند سوم شخص بود.
جیم به عنوان کسی که داستان را تعریف می کرد هر فصل را با سخن خود که مخاطب آن خواننده ها بودند شروع می کرد. سعی می کرد واکنش ها، سوال ها و افکاری که خواننده ها ممکن بود درباره ی فصل قبل داشته باشند را با حالتی طنز و جالب بگوید. انگار که می خواست خبردار بودنش را نشان دهد و از این روش با خواننده ها ارتباط بگیرد. و این اتفاق هم افتاد. ممکن بود که در اوایل داستان خواننده کمی گیج شود و چندان حسی به آن نداشته باشد ولی هر چه داستان بیشتر پیش می رفت شخصیت اصلی (جیم) و خواننده ارتباط بیشتری می گرفتند و این حس همزاد پنداری و مخاطب قرار گرفتن جذاب بود.
اما در مواقعی نویسنده از جانب خودش پی نوشت هایی در بعضی قسمت های داستان می نوشت که مخاطبش دوباره خواننده بود. اما این مثل نکته ی قبلی نبود. نویسنده در مورد بعضی چیز ها نظر می داد و حرف هایی از نویسندگی و حس خودش می گفت که ربط چندانی نداشتند. می توان گفت که اضافه و گاهی نا مفهوم و بی محتوا بودند؛ به گونه ای که خود من هم به عنوان خواننده در اوایل داستان این فرضیه که «نویسنده روانی ای بیش نیست!» به ذهنم خطور می کرد و گاهی این سوال که «نویسنده واقعا فکر می کند شوخ طبع است؟»  برایم پیش می آمد. اما همان طور که داستان پیش می رفت این نکته کمرنگ تر می شد و کم تر به چشم آمد.
به نظرم داستان خیلی نوشته ی قوی ای نداشت. نمی توان گفت که نویسنده قلم بدی داشت اما خوب هم نبود! موضوع بسیار جالب بود. شخصیت ها، مکان ها و اتفاقات به خوبی شرح داده می شدند و گاهی اوقات تشبیه های زیبایی هم در بخش هایی به چشم می خورد. اما با تمام این ها متن خیلی پربار نبود. نویسنده در بعضی بخش ها ضعف هایی از خودش نشان می داد و شاید آن چنان که باید نمی توانست جو و عواطف ساکن در موقعیت ها را ترسیم کند. خواننده می توانست تصویری کامل از داستان را در ذهن خود ترسیم کند اما انگار که آن تصویر با رنگ هایی محو و بی حال رنگ شده باشد، حس و حال موقعیت را به خوبی انتقال نمی داد. و به نوعی این نویسنده بود که خیلی رو بخش رنگ آمیزی تصویر ذهنی خواننده توجه نمی کرد و برداشت من از این نکته این بود که انگار همه ی گره ها به نوعی با هم برابر هستند و حس هایی مانند ترس، اضطراب، غم، شادی و … در آن ها به یک اندازه است شاید با اندکی تفاوت.
دو نکته ی آخر که بیان کردم باعث تضعیف سطح داستان شده بود اما با این وجود عواملی دیگر به خصوص موضوع و شخصیت های داستان این ضعف را پوشش می دادند و شاید در نگاه خیلی ها کتاب بدون اشکال و نقص باشد. به طور کلی اگر بخواهم جمع بندی نکات بالا را بگویم ، با توجه به موضوع خاص و خلاقانه ای که کتاب داشت به شخصه سطح توقع بالایی از پربار بودن متن و نوشته داشتم.
 در کل کتاب متفاوتی بود و می توان نویسنده را برای انتخاب همچین موضوع خلاقانه ای تحسین کرد اما همان طور که اشاره کردم سطح نگارش کتاب ضعیف بود و داستان روند جذاب و همراه کننده ای نداشت.
. . . :]
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.