یادداشت آروشا دهقان

«شب هزار و
                «شب هزار و یکم» رو میشه سه نمایش تک پرده‌ای دونست یا یک نمایش سه پرده‌ای. 
پرده‌ی نخست:
داستان ضحاک و دختران جمشید، شهرناز و ارنواز، که به ازای هر شب نگه داشتن ضحاک در کنار خود، جان یک جوان رو نجات میدن؛ تا شب هزارویکم. داستان زنانی که به بهای ننگ و بدنامی همسری با ضحاک، خرد می‌سازند و زندگی می‌بخشند تا شاید روزی این درخت خرد به بار بنشینه.
«شهرناز: ما دختران جمشیدیم، جهان به داد می گستریم و خود اَره می شویم. »
پرده‌ی دوم:
داستان ماهک و خورزاد، که به فرموده حاکمان عربِ چیره بر ایران، هزار و یک شب را به عربی برمی‌گردونن اما این‌بار تعصب کور جای شاه خودکامه رو گرفته و هزارویک شب کفر است و تشویش و بدعت. همون افسانه‌ی قدیمی به سرشون میاد؛ زنی که هزارویک شب بخواند می‌میرد.
پرده‌ی سوم:
داستانی نزدیک‌تر به خودمون؛ داستان روشنک و رخسان، همسر و خواهر همسر میرخان که مکتب‌خانه‌ی دختران رو آتش زده؛ بی‌آن که بدونه زن آموزگاری که در میان شعله‌های خردستیزی جان می‌داد مادر همسرشه و هزارویک شب انتقام پیش رو داره.

این سه پرده یکی از بهترین و منسجم‌ترین آثار بیضایی رو شکل دادند. هر پرده برای خودش نمایشی جداست اما اگر بخوایم کلی نگاهش کنیم می‌بینیم که «شب هزارویکم» داستان شکل‌گیری هزارویک شب، تکرار چندباره و جاری بودن آن در تاریخ و سرانجام، پیروزی خرد بر شمشیر و تعصب که نشان دهد «آنچه برای مردان عقل است برای زنان مکر نیست.»

«شب هزارویکم» تکرار داستان هزارویک شبه اما داستان تکراری هزارویک شب نیست! استواری زبان، نشانه‌های داستان و طبیق اون‌ها با هم، انسجام نوشتار و جملاتی که هرکدوم حتی به تنهایی زیبا و پرمغز هستند نشان از تسلط بیضایی به تاریخ و اسطوره و ادبیات داره.
شب هزارویکم کتابیه که به نظرم خواندنش برای هر ایرانی واجبه.
کاش می‌شد بیش از پنج ستاره بهش بدم.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.