یادداشت ملیکا خوشنژاد
1402/8/1
بعد از ماهها خواندن آثار شکسپیر، بن جانسون و کریستوفر مارلو و پشت سر گذاشتن یک ماجراجویی ادبی تماماً انگلیسی، خواندن نمایشنامههای فرانسوی قرن هفدهمی مثل اقامتی کوتاهی در شهری نزدیک اما بسیار متفاوت بود. مولیر بامزه بود، نه خیلی. نه آنقدری که قاهقاه بخندی، اما بهاندازه بامزه و البته بهاندازهی مناسبی متمایز. زمین تا آسمان فرق میکرد با کمدیهای شکسپیری مثلاً. پیر کورنی دیگر زیادی جدی بود. جالب بود، اما موقع خواندن «هراس» مدام در سرم با کورنی صحبت میکردم و از او میپرسیدم «مرد، اینجا دنیای تئاتر است، چرا آنقدر جدی گرفتی؟» همین زیادی جدی بودنش باعث میشود لحن تراژیکش زیاد به دل ننشیند انگار. اما امان از آقای راسین. آقای راسین تو یک تنه حق مطلب را ادا کردی و بهنظرم برای کل قرن هفدهم فرانسه کافی هستی. «آندروماک» بینظیر بود. شاید اگر بخواهم به کسی که تا حالا هیچ نمایشنامهای نخوانده و جادویش برایش ناشناخته است پنج نمایشنامه معرفی کنم، یکی از آنها بدون شک «آندروماک» باشد. نهتنها دربارۀ یکی از تراژدیهای محبوبم است که اوریپید نازنینم هم از آن نوشته (زنان تروا)، بلکه این بار زنان در آن چنان نقش فعال و کنشگری دارند که مطمئنم هرگز کاراکتر آندروماک و حتی هرماینی را از یاد نخواهم برد. اما ماجرا به همین ختم نمیشد؛ شگفتی اصلی پایان نمایش اتفاق میافتد. اتفاقی تراژیک این بار نه برای قهرمان محبوبمان آندروماک. راسین انگار تراژدی را به سخره میگیرد. در تمام طول ماجرا منتظر اتفاق هولناکیم. منتظر وقوع کاتارسیس و بوم. آیرونی در بهترین شکل ممکن. زیبا بودی «آندروماک». متشکرم آقای راسین.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.