یادداشت سارا
1403/6/10
«برگشتن به کتاب مثل برگشتن به شهرهایی است که فکر میکنیم شهر ما هستند ولی درواقع فراموششان کردهایم و فراموشمان کردهاند.» یه ماجرایی باعث شد دوباره برگردم سراغ این کتاب. وقتی که میآم سراغ کتابهایی که از خوندنشون خیلی گذشته، حس سردرگمی عجیبی رو تجربه میکنم؛ انگار وسط یه کاسهماست غوطهور باشی: همهجا سفیده و تو میشناسی اون فضا رو، چون تا تهش رو قبلاً دیدهی، ولی همهچیز برات مبهمه. داری میگردی دنبال یه جملهی خاص و میدونی توی ۵۰ صفحهی اول کتاب بوده ولی دقیق نمیدونی کجاش. وقتی که پیداش میکنی هم میبینی با چیزی که توی ذهنت بوده زمین تا آسمون فرق داشته و جور دیگهای میفهمیش اینبار: «محال است برگردیم به جایی و همانطوری بیابیمش که آخرینبار ترکش کرده بودیم. محال است در کتابی دقیقاً همان چیزی را کشف کنیم که اولینبار بین خطوطش خوانده بودیم.» «اگر به خودم برگردم» والریا لوییزلی، اون کتاب تاریخیه که تاریخ رو روایت نمیکنه و کتاب جغرافیایه که نقشهای نداره. دربارهی شهر و توی شهر بودن و شهر رو دیدن و شهر رو چشیدنه؛ شهر به معنی آدمهاش، به معنی زندهها و مردههاش، به معنی زبانش، به معنی نه یک شهر خاص که شهرهای مختلف و مکانهای مختلف، خیابونهای مختلف و تفاوتهاشون و مهمتر از اون تفاوتی که درون خودمون احساس میکنیم توی هر کدوم از این مکانها و زمانها. عنوان کتاب هم ماجرای جالبی داره و این تعلیق و غوطهوری توی محیطی که شناختی نسبت بهش نداریم، تأثیرش رو روی اون هم گذاشته انگار: «این کتاب اولینبار سال ۲۰۱۲ در مکزیک با عنوان Papeles Falsos (اصطلاحی ایتالیایی به معنی برگههای جعلی) منتشر شد و یک سال بعد در ترجمهی انگلیسی عنوان Sidewalks (پیادهروها) را به خود گرفت.» امروز روز هم با اسم «اگر به خودم برگردم» از نشر اطراف و با ترجمهی خوب کیوان سررشته میتونیم بخونیمش و بعد از قدم زدنهای طولانی توی شهر و گم شدن میون صدای آدمها و صداهایی که توی سرمونان، به نقطهی شروع برگردیم، نقطهی شروعی که «همیشه خودش است. از خودش بیرون میآید و در جهان اطراف پرسه میزند. زمان میگذراند و وقتی به خودش برمیگردد، میبیند با کسی که شروع کرده فرق دارد. پس دوباره از اول شروع میکند.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.