یادداشت آریانا سلطانی
1403/10/21
رنجهای ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون #گوته ترجمه محمود حدادی . «ولی آن انسانی که فروتن است و از سر راستی کنه چنین راه و رسمی را میبیند، و میبیند هم که دستمایهی هر شهروند خوش نه بیش از این است که باغچه خانهاش را باغ بهشت میگیرد، و آن تیره روزترین بینوا هم خود اگر در زیر بار سختی از نفس بیفتد، میل به زندگی از سرش نمیافتد، و هر آدمی که بگیری دوست دارد آفتاب را شده حتی یک دقیقه بیشتر ببیند، یک چنین انسانی خاموشی پیشه میکند، به دنیای عواطف خود پناه میبرد و خوشبخت است، چرا که انسان است.» ص۲۳ . رنجهای ورتر جوان داستانی بلند در قالب نامهنگاریهای جوانی پرشور با احساساتی ملتهب و روحی با استعداد به نام ورتر است که به سیاحت و کشف جهان برخاسته و در سفر خویش به صورت اتفاقی با زنی زیبا و نجیب و با کمالات به نام لوته آشنا میشود و دلباخته وی میگردد. دریغ که لوته نامزدی باوقار و مهربان داشته و نمیتواند به عشق پر سوز و گداز ورتر پاسخی متناسب با انتظار این جوان عاشق پیشه دهد. سرنوشت چنین مقدر میکند که ورتر در این رنج و ناکامی در پی روزنی برای گریز بگردد و زمین و طبیعت را با سیل اشکهای خود سیراب کند؛ پیوسته بر اشکهایی که جمیع عاشقان بر خاک زمین ریختهاند. حال انتخاب و راه ورتر چیست؟ از این عشق دست میکشد؟ از هرآنچه زیبایی که در این رنجنامه زندگی همچو شهدی نایاب از لوته به دست آورده چشم میپوشد؟ و یا طغیان میکند؟ . «بدا به حال کسی که از تسلطش بر قلبی دیگر برای گرفتن آن شادی استفاده میکند که از خود این قلب تراویده است.» ص۴۹ گوته شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسان شناس، فیلسوف و سیاست مدار آلمانی بود که به دلیل بهرهمندی از نبوغ ذاتی و قریحه و استعداد درونی، شاهکارهای کمنظیری خلق کرد. منتقدان گوته را جزو برترین چهرههای ادبیات بشر دانسته و پایه گذار ادبیات نوین آلمان لقب میدهند. هرچند گوته خود را مرید شاعر ایرانی، حافظ شیرازی، میدانست و دیوان شعر شرقی_غربی خود را به او اهدا کرده است. این داستان بلند که دومین اثر ادبی اوست و در سن ۲۴ سالگی وی نگاشته شده برای گوته به اقبال عمومی منتهی شد و شامل خاطرات واقعی نویسنده از تجربیاتش در جوانی است. حتی بخشهایی از داستان و نامههایی که ورتر نگاشته دقیقا از دفترخاطرات گوته، نویسنده اثر، در کتاب رنجهای ورتر جوان ذکر شدهاند. رنجهای ورتر جوان نه تنها دارای مؤلفههای معرف سبک توفان و طغیان است، که از تاثیرگذارترین داستانهایی است که بعدها مکتب رمانتیک با آنها تعریف و چهارچوب بندی شد. پیرنگ داستان رنجهای ورتر جوان ساده بوده و چندان پیچیدگی ندارد، وانگهی واکاویهای درونی و بیرونی ورتر در باب عشق، هنر، طبیعت، جامعه و زندگی بر غنای آن افزوده است. این ماجرای پر از تألم در هرحال داستان جالب توجهی است. هرچند اگر که سال انتشار رمان و تاثیرگذاریاش بر ادبیات ملل مورد توجه قرار نگیرد ، فارغ از نویسنده آن که از چهرههای جاودان ادبیات میباشد، چندان ماجرای جذاب و پرتعلیقی نیست. شیوه روایت گوته درباب عشق ورتر جوان و لوته به همان سبک «ریچاردسون» و «روسو» به شکل رمانی نامهنگارانه است. به همان صورت که مونتسکیو رمان «نامههای ایرانی» را تألیف نموده است. «رنجهای ورتر جوان» بیشتر از آنکه عاشقانه باشد، به سائق مرگ و خودویرانگری اشاره داشت. خودویرانگری انسان در مواجهه با جهانی ناکام کننده که فرد را به مرز انتحار و یا دگرکشی میرساند. فروید به آن اصطلاح سائق مرگ داده بود و بعدها اریش فروم غریزه ویرانگری. باید در نظر داشت عشق ورتر -یا بهتر است بگوییم شوق، کشش و میل به تصاحب؛ اگر که برای عشق و مهر معنایی پالودهتر در نظر بگیریم- به قولی عشق شهسوارانه در دوره رنسانس و قرون وسطی بوده است. این قالب عشق را اروینگ سینگر در کتاب فلسفه عشق (چاپ نشر نو) به صورت مبسوط شرح داده است. عشقی که نه تنها در دل سنت مسیحی پرورده شد، که همان عشقی را که کلیسا تنها منحصر به بنده و خالق میدانست، این بار میان دو انسان نیز جایز میشمرد. این تحول که گاه به شمایل شاعری دورهگرد و یا سواری نجیب نشسته بر اسبی سپید تلون و شکل مییافت، از نظر سینگر به گونهای دموکراتیزه شدن عشق و مفهوم اجتماعی آن بوده است. عشقی که متعلق به طبقه اشراف بود، اما همگان میتوانستند در صورت داشتن شوق و احساس و کمی شیدایی، جان و دلشان را در راه معشوق خویش فدا کنند. سوز و گداز ورتر و در نهایت سرنوشت او، نه با معیارهای امروز که بهتر است با معیارهای زمانه خودش مورد مداقه قرار گیرد. بیچاره او که معشوقه را پاک و فرشته خو پنداشته بود. این دیدگاه فرشته/ بدکاره نیز نوعی عشق نابالغ است که معشوقه را منزه و عاری از هرگونه عیب و نقص در ذهن مینماید و از طرفی هیچ مناسبتی با واقعیت ندارد. همانطور که در داستان هویداست ورتر عليرغم هرگونه عقلانیت و واقعیتی به مسیری پا میگذارد که تنها میل به غرق شدن در این سیلاب آن را قابل درک میسازد. شکلی از خودویرانگری و میل به مرگ. همانطور که توماس مان به خوبی در مقاله خود در مورد ورتر و گوته شرح داده، ورتر پا به ورطهای گذاشت که خودش میدانست نباید واردش میشد اما دانستن کجا و میلها و انگیزههای گوناگون و پیدا و پنهان آدمی کجا؟ ترجمه جناب آقای حدادی ترجمه خوبی به نظر میرسد. با این حال میتواند نثری دلانگیزتر داشته باشد. حتی بهتر بود مترجم محترم الحاقهای صفحات پایانی کتاب را در پانوشتهایی که در طول داستان به کار میآمد قرار میدادند. «هر آینه اگر حادثه یا هراسی ما را در اوج شادیمان غافلگیر کند، وحشت ما عمیقتر است، یکی به خاطر تضاد نمایانتر رویداد، و دیگر به دلیل احساسهای بیدارتر ما و دریافتهای روشنترمان در یک چنین مواقعی.» ص۳۸ این داستان را در زمره مهمترین آثار دوره رومانتیسم ادبیات قرار دادهاند. نقل است که ناپلئون هفت بار این اثر را خوانده است. در پناه خرد پینوشت: اثر تراژیک و جالب بود. هرچند تکنیکهای مدرن و پست مدرن مرا بد عادت کرده و دیگر چنین آثاری را بیمزه مینمایند. ابتدا خواستم دو ستاره بدهم. اما اهمیت نویسنده و اثر در تاریخ ادبیات، همچنین برخی جملات زیبا که مرا به فکر فرو میبرد نگذاشت. البته جستار توماس مان در انتهای چاپ نشر ماهی برای لذت بیشتر از اثر مثمر ثمر واقع شد. کاش میشد سه ستاره و نیم داد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.