یادداشت مجتبی بنی‌اسدی

                زندگی معمولی یک معلم

من معلمم. معلم زیست. دبیرستان دخترانه هم تدریس داشته‌ام. پس تقریباً هرآنچه عفت جوادی، دبیر بازنشسته شیمی، از دغدغه‌های معلمی‌اش نوشته درک می‌کنم. به جز از آن موقعیت‌های زمانی دهه هفتاد و هشتاد که من تجربه‌ی معلمی‌اش را نداشتم.
می‌خواهم این را بنویسم که زندگی معلمی راوی کتاب، زندگی معمولی یک معلم بود. روزهای شور‌ و شیرین برای همه‌ی معلم‌ها رقم می‌خورد. حداقل برای من خیلی جذابیتی نداشت. البته تجربه‌ی حضورش در انگلستان و مقایسه‌ی تعلیم و تربیتش با ایران خوب بود. و همچنین حضور زیادش در مدارس غیردولتی و نقدهایی که به این مدارس داشت.
بعضی معلم‌های من که می‌توانند خاطرات‌ غیرمعمولی‌شان را کتاب کنند:
۱. دبیر جانبازِ شیمی‌مان که با یک پای مصنوعی سر کلاس‌مان حاضر می‌شد.
۲. دبیر ریاضی‌مان که در سه کشور در سه قاره معلمی کرده: تانزانیا، روسیه و ایران.
۳. مدیر دبیرستانم که چند سالی در روستایی که نه آب بود و نه برق، رهبری می‌کرده‌.
۴. دبیر زبان‌مان که رفت و عضو شورای شهر شد.
۵. دبیر دین‌زندگی‌مان که کلاس‌هایش را در باغ شخصی‌اش برگزار می‌کرد.

کمی فکر کنم، می‌توانم بیشتر لیست کنم.

۶. داشت یادم می‌رفت؛ دبیر فیزیک‌مان که وزارت نفت و کلی پول را ول کرد و معلمی را انتخاب کرد.
        
(0/1000)

نظرات

چه یادداشت جالبِ فراکتابی‌ای :)