یادداشت

مهاجران
        بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 
📚📚📚📚
اگه به تاریخ آمریکا و روند رشدش علاقه‌مندین، رمان مهاجران می‌تونه گزینه مناسبی باشه. داستان رمان از اواخر قرن نوزده و با مهاجرت خانواده‌ای ایتالیایی به آمریکا شروع میشه. خانواده‌ای که اصرار داشتن بچه‌شون تو سرزمین جدید به دنیا بیاد تا سعادت و خوشبختی از اول تو زندگیش جاری باشه. چند ماه آوارگی و دربه‌دری می‌کشن، اما از اونجا که آمریکا با سرعت بالا در حال رشد و پیشرفت تو همه زمینه‌هاست و کارگر لازم داره، در نهایت پدر می‌تونه کاری تو راه‌آهن سانفرانسیسکو پیدا کنه و با زحمت و صرفه‌جویی فراوان یه قایق می‌خرن. پدر خانواده ماهیگیر بود و می‌خواست قایقی از خودشون داشته باشن تا آینده پسرش تامین باشه. پسر هم به کار پدر علاقه‌مند بود و با جدیت پیگیری می‌کرد. زندگی‌شون داشت رنگ ثبات به خودش می‌گرفت که زلزله وحشتناک ۱۹۰۶ بخش اعظم شهر رو نابود می‌کنه. حالا پسر، دان لاوِت، یتیم و تنها با یک قایق مونده. خوشبختانه دوستان خانوادگی ایتالیایی مهربونی داره که تنهاش نمی‌ذارن و این طور میشه که دان تو ۲۱ سالگی برای خودش چند قایق و یه شرکت کوچیک داره. اما دان خیلی جاه‌طلبه و به یه زندگی حداقلی راضی نیست. شم اقتصادی بالا و قدرت ریسک داره. از طرفی چندان پایبند به اصول اخلاقی نیست و تو دوره‌ای که اروپا تو آتیش جنگ جهانی اول داره می‌سوزه، اون راهی برای کسب ثروت از این جنگ پیدا می‌کنه. ازدواج با دختر یه بانکدار، اگرچه براش بار مالی نداره اما به اعتبار اجتماعیش کمک می‌کنه. شدت علاقه به کار و پول درآوردن باعث میشه صاحب یه امپراتوری بشه اما از نظر خانوادگی عمیقا ورشکسته‌اس. 

در خلال کتاب به همه‌گیری آنفلوآنزای معروف که مثل وضعیت ما با کرونا بود، اشاراتی میشه. از جنگ جهانی اول و تاثیرش روی آمریکای دور از معرکه و همچنین رکود اقتصادی سنگین ۳۰-۱۹۲۹ هم میگه. از طرفی پر از خیانت زوج‌های کتاب به همدیگه  است. تو کل این کتاب فقط دو زوج خیانتی به هم نکردن و واقعا عاشق بودن.

هاوارد فاست از نویسندگان معروف آمریکاست و این کتاب رو سال ۱۹۷۷ نوشته که حسابی پرفروش شد. کتاب بعضی جاها خیلی پرگویی داره و توصیف‌هاش زیاده که برای یه کتاب دهه هفتاد میلادی چیز عجیبی نیست. اما خوندن این پونصد صفحه تو طاقچه بی‌نهایت یه وقتایی طاقت‌فرسا می‌شد. ترجمه فریدون مجلسی هم روان و خوب بود. 

من موقع خوندن کتاب یاد شهر ماکوندو تو #صد_سال_تنهایی افتادم. فراز و فرود دان لاوت خیلی شبیه ماکوندو بود. اما انگار نویسنده دلش نیومده بود سرنوشت قهرمانش قهقرا و نابودی باشه و پایان نسبتا خوشی براش رقم‌ می‌زنه.

      

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.