یادداشت سارا رحیمی
1403/6/19
[بیستوپنج از صد] النا فرانته را کسی نمیشناسد. یکجا دربارهی همین ناشناسبودن گفته: کتاب اگر خوب باشد، برای شناختهشدن به نویسندهاش نیاز ندارد و راست هم گفته. این کتابی که من خواندم مُشک بود و عطار لازم نداشت. دوست اعجوبهٔ من، اولین رمان از چهارگانهٔ ناپلی است. چهار رمان که در محلهای در ناپل ایتالیا میگذرند و نویسنده معتقد است همگی یک رمانند. [میشود حرفش را جدی نگرفت. اینیکی که من خواندم شخصیتی مستقل و پایانبندی قابلقبولی داشت]. هر چهار رمان داستان کودکی تا بزرگسالی دو دوست را از زبان یکیشان تعریف میکند و روایت آنقدر قوی و ظریف است که میتوانی خیلی جاها کتاب را ببندی و به نویسنده بگویی: «چطور انقدر چیرهدستانه احوالات بیاسم آدمیزاد را روایت میکنی؟» هنوز نمیدانم چرا ولی کتاب برای من خیلی حالوهوای رمانهای کلاسیک را داشت. شاید بهخاطر زیاد پرداختنش به جزئیات که البته دلپذیر هم بود. نکتهٔ دوستداشتنی دیگر اینکه فرهنگ سنتی مردم ایتالیا به فرهنگ ما بیشباهت نیست و حس میکنی محلهای که نویسنده ازش حرف میزند، خیلی به خانهات دور نیست. هنوز مرددم که جلدهای بعدی را حالا بخوانم یا نه. کتاب از اینطور کتابهایی است که جان میدهد برای گذراندن عصرهای پاییز و زمستان. #کتاب_های_1403
(0/1000)
زهرا نقوی
1403/6/21
0