بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت محبوبه طاهری

                وقتی موسی (ع) بعد از غیبتی طولانی از کوه طور پایین می‌آید، همراه با خود یک لوح مشتمل بر ۱۰ فرمان دارد. فرزندان اسرائیل را در حالتی می‌بیند که مشغول عیاشی بودند. آنان به مدت چهارصد سال برده فرعون بوده و بعد از آن به مدت چهل سال به دنبال پیروی کردن از قوانین موسی وادار شدند تا به سرزمین موعود بروند. تحت لوای موسی. در این آزادی موقت مسرور و پای کوبان و مهار از کف داده به دور یک بت، گوساله سامری، می‌چرخیدند و می‌رقصیدند. موسی قانونگذار به آنها می‌گوید که هم خبرهای خوبی دارم و هم خبرهای بد و می‌پرسد که کدام را اول بگوید. بنی‌اسرائیل می گویند خبرهای خوب را اول بگو. موسی می‌گوید من تعداد قوانین و فرمانها را از ۱۵ تا به ۱۰ عدد رساندم. آنها خوشحال شده و فریاد درود بر خداوند سر می‌دهند. و بعد خبر بد اینکه زنا هم جزو همین ده فرمان است. همین جریان برداشت می‌شود که قوانین لازم است باشند اما نه سخت و نه زیاد. ممکن است برخی اعتقاد داشته باشند که اگر یک فرد آزاده هست پس چرا باید بر اساس قوانین کس دیگری مورد قضاوت قرار بگیرد؟ اگر موجوداتی معنوی هستند و اگر شخصیت دارند قوانین به نظرشان بازدارنده می‌رسد. با این حال اگر قوانین خوب و به‌جا باشند بحث دیگری است و امکان موفقیت و عمل به آن بالا می‌رود. در داستان انجیل ده فرمان و قانون به شیوه‌های دراماتیک عرضه شده که به شخص می‌فهماند چرا به آنها نیاز دارد. نقطه قوت کتاب هم همین است. پروفسور پیترسون قوانین خود را به سادگی ارائه نکرده بلکه در کنارش داستان‌سرایی هم دارد و توضیح می‌دهد که چرا بهترین قوانین الزاماً بازدارنده نیستند بلکه راه اهداف ما را آسان‌رو‌تر و زندگی را آزادانه‌تر و پرمعناتر می‌کند. این کتاب راهی برای ورود به نقشه‌های معانی نشان می‌دهد. طوری که نویسنده برای تحریر آن قدمی هم در مسیر روانکاوی زده. کتابی بنیادی و مرجع. چون فارغ از تجربیات، ژن‌ها و تفاوت‌های ما همه را ناگزیر از مقابله با ناشناخته‌ها دانسته. ماهمه در تلاشیم تا از هرج مرج به نظم برسیم. از همین‌رو خیلی از قوانین بیان شده بر پایه نقشه‌ی معانی بنا شده‌اند و "کلیت" را عنصر جدایی ناپذیر خود قرار داده. امروزه نیاز جوانها به قوانین و رهنمودها بیشتر شده. مثلاً در غرب مردم در یک موقعیت تاریخی منحصر به فرد زندگی می‌کنند. تضادهای موجود باعث سردرگمی و عدم اطمینان در آنها می‌شود. این است که بدون رهنمود به شکلی تأسف‌بار از دستاوردهایی که حتی از وجودشان هم بی‌خبرند محروم می‌شوند. گاهی اوقات اجرای قوانین نیاز به طی کردن روندی دشوار دارد و افراد را تا فراتر از حد و مرز کنونی‌شان می‌کشاند. چراکه ایده‌آل‌های‌شان در آن سوی این مرزها قرار دارد و آنها همیشه نمی‌توانند از دستیابی به آنها مطمئن و آسوده‌خاطر باشند. یک انسان چگونه باید عمل کند؟ عناصر اساسی دنیا ممکن است چیزهایی نظیر تراژدی نظم و هرج و مرج بوده باشند نه مادیات. نظم در جایی است که مردم پیرامون هم به خوبی بر اساس هنجارهای پذیرفته شده عمل کنند و قابل پیش‌بینی و مشتاق مشارکت باشند. در مقابل، بی‌نظمی جایی است که چیزی غیرقابل پیش‌بینی رخ می‌دهد. بی‌نظمی وقتی ظاهر می‌شود که افراد در یک جمع دوستانه و در کنار مردمی که آنها را می‌شناسند لطیفه بگویند و به دنبال آن سکوتی سرد برقرار شود. بی‌نظمی وقتی است که ناگهان شغل خود را از دست می‌دهند و یا از چشم معشوق خود می‌افتند. بنابراین اگر ارزشی نباشد برای زندگی هم معنایی نخواهد بود اما افسوس که با سرعتی روزافزون در حال حرکت به سوی افسردگی ناشی از بی‌معنا شدن هستیم. این کتاب به روشنی و سادگی بیان می‌کند که مردم به نظم و انضباط احتیاج دارند. آنها برای زندگی قانون می‌خواهند. معیار و ارزش ما به نظمی روزمره و سنت و آداب و رسوم نیاز دارد. نظم، ممکن است آزار‌دهنده باشد ولی در مقابل، هرج و مرج نابود کننده است. تمایل به پذیرش مسئولیت و قوانین، پایه و اساس یک زندگی با معناست.


        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.