یادداشت روژان صادقی
11 ساعت پیش
۵ ستارهی درخشان برای کتاب محبوبم در ۲۰۲۴: برای گفتن از «سخن عاشق»، کتابی شگفتانگیز که برای من شروعکننده و مقدمهی خیلی چیزهای مهمی در زندگیم بود، معالاسف باید از زبان استفاده کنم و چقدر که همیشه زبان ناکافی و الکنه. چیزی که در چند ماه اخیر یاد گرفتم و چیزی که انگار از بعد خوندن کتاب «حسرت» من هم دیگه بهش باور دارم، ناقص بودن ساحت زبانه. هر مِیلی که از ذهن و احساس به قلمرو زبان میرسه، بخشیش از دست میره. همیشه و در لحظه چیزی در ما هست بیاننشده و تشنه برای دیده شدن. میلی سرکش، که از قضا هیچوقت هم ارضا نمیشه. لجبازی کردم، به زبان امید واهی داشتم و به درک دیگری. پاکوبان برزمین، اصرار میکردم که من میتونم دیگری رو بشناسم و ببینم در کمال خودش و خودم رو بیان کنم، تا غایت خودم. نمیشه، از دست ما کاری برنمیاد، زبان مثل طلسم زندگی انسانها رو دربرگرفته، راه فراری ازش نیست و در عین حال تنها روزنهی امید و نجاتمونه. بارت سخن عاشق رو با علم به تمامی اینها مینویسه. پس کتابش رو با این جمله شروع میکنه:«سخن عاشق، امروزه سخنی از فرط تنهاییست» و با این حال مینویسه. چرا؟ چقدر اندیشمند میشناسید که در مورد عشق اندیشهورزی کرده باشن؟ چقدرشون عاشقانه این کار رو انجام دادن؟ چه کسی رو میشناسید در تاریخ طویل فلسفه که واقعا «عاشق» بوده باشه؟ کدوم فیلسوفی خودش وارد گود شده و بودن در ماجرای عاشقانه رو اونقدر ارزشمند دونسته که در موردش حرف بزنه؟ بدون ترس از اون و بدون فاصلهگیری افراطی. عاشق بودن و احساساتیگری همیشه منع شده. در تقابل عقل و احساس در دنیای فلاسفه و (بیاید صادق باشیم) دنیای خود ما، عقل همیشه برنده شده و این یعنی تنهایی که بارت در ابتدای کتابش ازش حرف میزنه دو وجه داره، هم فردی و هم اجتماعی. عاشق هیچوقت نمیتونه کامل عشقش رو بیان کنه و عاشق هیچوقت نه در جامعه، نه در سیاست، نه در فرهنگ و نهاد قدرت پذیرفته نمیشه. عاشق و سخنش، سخنیست از فرط تنهایی. و بارت با این حال مینویسه. هر جا که در ادبیات به ماجرای عاشقانهای برخورده براش حاشیهنویسی کرده. هر فیلسوفی که جرئت کرده و کمی به عشق نزدیک شده بارت پیداش کرده، جملاتش رو خونده و بر اونها شرحی نوشته. هر چند ناقص، هرچند همیشه کمی دور از آنچه دقیقا حس میکنیم، اما با تنها چیزی که اون رو خوب بلد بوده، با کلمات که تنها دستاویز هرانسانیه از عشق حرف زده و با افتخار هم حرف زده. اعادهی حیثیت کرده از عشق و کلاهش رو برای این احساس شگفتانگیز برداشته. اگر بخوام چیزی از این کتاب برای خودم بردارم همین یک جملهست :«با وجود دشواریهای ماجرای من، با وجود بغضها، تشویشها و تردیدها، با وجود حسرتهایی که در این راه خواهم خورد، من بیوقفه در دل خود بر عشق بهعنوان ارزش آری خواهم گفت.»
(0/1000)
نظرات
11 ساعت پیش
ببخشید ولی وقتی اینقدر جذّاب یادداشت مینویسید، باید فکر اینکه قراره کتاب رو حتماً و قطعاً و گریزناپذیرانه بهم قرض بدید، بکنید. آیا کرده بودید چنین؟ چون جز این نمیتاند رخ بدهد ها.
3
2
11 ساعت پیش
به دور از تایید صفت بهکاربرده برای نوشتههای دورکتابیت، گزینهی دویّم! البته اینطور که گفتی احساس کردم خیلی personal شده کتابه:((( روم نمیشه همزمانی که واقعا میخواهمش:(( @rozhansadeghi
1
روژان صادقی
11 ساعت پیش
0