یادداشت

 تاوان عاشقی
        کتاب «تاوان عاشقی» را در بهخوان دیده بودم که یادداشت‌های جالبی در باره‌اش نوشته بودند؛ اما هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کردم که یکی از همین روزها و به این زودی آن را بخوانم.
دوستی کتاب‌دوست مرا به جمعی کتابخوان ـ به قول خودش ـ دعوت کرد و کتاب‌ها را برایم سفارش داد و من بعدا فهمیدم که «لیگ کتاب» است.
کتاب را در یک نشست خواندم و به‌واقع از آن لذت بردم.
این کتاب 152 صفحه دارد و در قطع رُقعی در نشر معارف منتشر شده است و نخستین کتاب از شش کتابی است که در «لیگ کتاب» معرفی شده و به مسابقه گذاشته شده است.


ماجرای کتاب بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده که همۀ شخصیت‌های آن واقعی‌اند و بسیاری از آنان هنوز زنده‌اند و به زندگی در گوشه‌‌ای از این کرۀ خاکی مشغول.

قصۀ این کتاب؛ ماجرای عاشق شدن یک جوان شیلیایی که مسلمان و شیعه شده (خلیل ساحوری) به دختری فلسطینی و سُنی از غزه (آلاء البواب) در دوران جنگ هشت‌روزه است که در فیس‌بوک با هم آشنا شده‌اند و به سختی تلاش می‌کنند به‌هم برسند و نشان دادن چند و چون این تلاش‌ها از بخش‌های جالب روایت کتاب است.
داستان را لو نمی‌دهم (اسپویل نمی‌کنم) تا شوق خواندن و شیرینی مطالعه‌اش، زیر زبانتان تا مدت‌ها باقی بماند.

نثر کتاب شیرین و زبانش روان است و می‌توان گفت خوشخوان است.
داستان به آرامی و ملایمت پیش می‌رود و گرچه رویدادها و حوادث پی‌درپی می‌آیند و می‌روند، اما در بیان ماجراها شتابزدگی دیده نمی‌شود.
البته در بخش‌های پایانی ـ آنجا که سیر رویدادها به ایران می‌رسد ـ بناگاه سرعت سیر حوادث بالا می‌رود و ظرافت‌های بخش‌های پیشین، به طور چشمگیری کمتر می‌شود.

در قسمت‌های پایانی؛ ماجراها بیشتر به صورت یک گزارش کوتاه و عجولانه بیان می‌شوند و حوصله و آرامش پیشین از یاد رفته است. دلیل این مسئله را باید از نویسندۀ محترم پرسید.

نویسنده از بعضی واژگان و اصطلاحات عربی مردم غزه استفاده کرده و چون حجم آنها در کل نوشته زیاد نیست؛ مانند یک چاشنی خوشمزه نوشته را خواندنی‌تر کرده است.
نویسنده در این کتاب، از عبارات کوتاه و جمله‌های یکی دو کلمه‌ای استفادۀ مناسبی کرده که ما را به یاد نثر زنده‌یاد «جلال آل احمد» می‌اندازد. 
استفادۀ مکرر از عبارات تشبیهی و استعاری زیبایی که از نوشته بیرون نمی‌زند و به پیشرفت داستان کمک شایانی می‌کند؛ از ویژگی‌های مهم و جالب نثر کتاب است.
اطلاعات فراوانی از اعتقادات، آداب و رسوم و روش زندگی مردم غزۀ فلسطین بیان می‌شود که ضمن پیشبرد قصه، دانستنش جالب و سودمند است.

حکومت خودگردان فلسطین و دولت مصر، تحت تاثیر و به خواست و القائات اسرائیل؛ چهرۀ نادرست و غیرواقعی از دولت و مردم ایران، در نظر مردم غزه ساخته و پرداخته‌اند که ایران را دوست اسرائیل و دشمن مردم فلسطین نشان می‌دهد.
بسیاری از مشکلات و مسائل مردم غزه را نمی‌دانستیم و در طول جنگ اخیر حماس و اسرائیل فهمیدیم که تا پیش از این در جایی نشنیده بودیم. 
قطعا شخصیت‌های اصلی داستان، کتاب را دیده‌اند و از آن باخبرند. دوست دارم بدانم، واقعیتِ ماجراها چقدر با این داستانی که از فلسطین، مردم، عقاید و افکار آنها خواندیم؛ تفاوت دارد؟
شما عزیزانِ جانِ کتابخوان را، به خواندن این کتاب دعوت می‌کنم.

نمونۀ نثر کتاب: «... این جملۀ سوالی پیرم را درآورد تا فردا. تا این که دوباره اینترنت وصل شد.
این بار آن طرفِ خط گریه‌اش بند نمی‌آمد. جزءبه‌جزءِ اتفاقات را خبر داشت. حتی بیشتر از من که داخل معرکه بودم. 
می‌گفت لحظه‌به‌لحظه، اخبار غزه را دنبال می‌کند. 
می‌دانست کجا را با موشک زده‌اند و هر روز چه تعداد شهید و زخمی داده‌ایم. 
گفت مرده و زنده شده تا من جواب داده‌ام.

ـ این بار خبر سلامتی تو مهم‌تر از غزه شده برایم!
یادم رفت از دانجلا بپرسم. حتما او هم فراموش کرده بود، چرا که آدرس ایمیل گرفت تا در اسکایپ صحبت کنیم.
ولی تُن صدایش کاری کرد که امید به زندگی پیدا کردم. امید به رسیدن فردا صبح و وصل شدن به اینترنت.
وقتی از زیر بمباران و مرگ حتمی نجات پیداد می‌کنی، رقیق می‌شوی.
معنویتی وصف‌نشدنی راه می‌افتد توی رگ‌هایت. خدا را نزدیک‌تر می‌بینی؛ در آغوشت.
او تو را وسط این همه آتش‌باران و گلوله‌ها زنده نگه داشته تا نفس بکشی.
اگر دختر هم باشی که نور علی نور.
حالا این وسط یکی هم نگرانت شده باشد و ابراز علاقه کند و حرف‌های قشنگ‌قشنگ بزند. وابسته‌اش می‌شوی. آرامت می‌کند. 
و آن جنگ هشت روزه، آقای جاسوس را تبدیل کرد به آقای خلیل ...»
      
85

30

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.