یادداشت
1402/8/25
4.3
66
اسم کتاب را که میخوانی هزارجور فکر و خیال میدود توی ذهنت. یعنی درباره چیست؟ طرز ساخت خمره های قدیمی؟ یا مثلا طرز تهیه سرکه؟ یا انداختن ترشی در خمره؟ شاید هم درباره سفالگری و اینجور چیزها باشد. کافیست کمی چشم را از عنوان بچرخانیم سمت نام نویسنده، هوشنگ مرادی کرمانی. تصویر مجید و قصه هایش میآید توی ذهنتان که این بار دارد با یک خمره بزرگ و بی قواره کلنجار میرود. اگر چشم از نام نویسنده هم بردارید و کتاب را بالاخره باز کنید، پا میگذارید داخل یک روستا در زمانی نهچندان دور و مستقیم میروید توی مدرسهای که آقای صمدی مدیرش است و خمرهای که بچه ها از آن آب میخورند و حالا ترک خورده و باقی ماجراها. هرچه صفحات بیشتری را ورق بزنید، حیرت میکنید از اینکه اینهمه داستان و شخصیت چطور حول یک خمره سفالی ترک خورده شکل گرفتهاند. توی کوچه های روستا که قدم میزنیم و همراه آقای صمدی مهربان از رودخانه و کنار مسجد و مغازه سیدرضا رد میشویم با تک تک اهالی روستا سلام و علیکی میکنیم و کمی به زندگیشان نزدیک میشویم. هوشنگ مرادی کرمانی خوب بلد است شما را از جایی که نشستید بلند کند و ببرد در دل یک روستا. از کوچهها و کنار رودخانه گذر دهد تا وسط یک مدرسه، کنار یک خمرهی تکیه داده به درخت حیاطش و سر و صدای بچه ها. اگر شما هم این کتاب را بخوانید از آشنایی با آقای صمدی، بابای قنبری، خاور و عباس و محمود خوشحال خواهید شد. آدم های بی دوز و کلک با آرزوهای دستیافتنی، بدی های سطحی و خوشی های عمیق. شاید کتاب برای نوجوان باشد اما خب بزرگتر ها هم دل دارند و گاهی دلشان برای گشت و گذار توی یک روستا هوایی میشود. #خمره #هوشنگ_مرادی_کرمانی #حلقه_کتابخوانی_مبنا #تنها_کتاب_نخون #با_کتاب_قد_بکش #کتاب_خمره #کتاب #مطالعه #نویسندگی
4
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.