یادداشت

خمره
اسم کتاب ر
        اسم کتاب را که می‌خوانی هزارجور فکر و خیال می‌دود توی ذهنت. یعنی درباره چیست؟ طرز ساخت خمره های قدیمی؟ یا مثلا طرز تهیه سرکه؟ یا انداختن ترشی در خمره؟ شاید هم درباره سفالگری و اینجور چیزها باشد.
کافی‌ست کمی چشم را از عنوان بچرخانیم سمت نام نویسنده، هوشنگ مرادی کرمانی.
تصویر مجید و قصه هایش می‌آید توی ذهنتان که این بار دارد با یک خمره بزرگ و بی قواره کلنجار می‌رود.
اگر چشم از نام نویسنده هم بردارید و کتاب را بالاخره باز کنید، پا می‌گذارید داخل یک روستا در زمانی نه‌چندان دور و مستقیم می‌روید توی مدرسه‌ای که آقای صمدی مدیرش است و خمره‌ای که بچه ها از آن آب می‌خورند و حالا ترک خورده و باقی ماجراها.
هرچه صفحات بیشتری را ورق بزنید، حیرت می‌کنید از این‌که این‌همه داستان و شخصیت چطور حول یک خمره سفالی ترک خورده شکل گرفته‌اند. توی کوچه های روستا که قدم می‌زنیم و همراه آقای صمدی مهربان از رودخانه و کنار مسجد و مغازه سیدرضا رد می‌شویم با تک تک اهالی روستا سلام و علیکی می‌‌کنیم و کمی به زندگی‌شان نزدیک می‌شویم.
هوشنگ مرادی کرمانی خوب بلد است شما را از جایی که نشستید بلند کند و ببرد در دل یک روستا. از کوچه‌ها و کنار رودخانه گذر دهد تا وسط یک مدرسه، کنار یک خمره‌ی تکیه داده به درخت حیاطش و سر و صدای بچه ها. 
اگر شما هم این کتاب را بخوانید از آشنایی با آقای صمدی، بابای قنبری، خاور و عباس و محمود خوشحال خواهید شد. آدم های بی دوز و کلک با آرزوهای دست‌یافتنی، بدی های سطحی و خوشی های عمیق.
شاید کتاب برای نوجوان باشد اما خب بزرگ‌تر ها هم دل دارند و گاهی دل‌شان برای گشت و گذار توی یک روستا هوایی می‌شود.

#خمره
#هوشنگ_مرادی_کرمانی
#حلقه_کتاب‌خوانی_مبنا
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش
#کتاب_خمره
#کتاب #مطالعه
#نویسندگی
      

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.