یادداشت مجید اسطیری

جهان هولوگرافیک: نظریه ای برای توضیح توانایی های فراطبیعی ذهن و اسرار ناشناخته مغز و جسم
        واقعا کم پیش آمده بود کتابی این قدر من را اذیت کند و سر دوراهی رها کردن یا ادامه دادن معطل نگهم دارد
قبلا چند بار موقع نیمه کاره رها کردن کتابهای دیگر خواسته ام این را بنویسم که حتما گودریدز باید یک قفسه چهارم را به قفسه های پیش فرضش اضافه کند برای کتابهایی که نیمه کاره رها می‌کنیم. چون کتابی که نیمه کاره رها می‌شود توی هیچ کدام از آن سه تا طبقه نباید باشد اما بالاخره ما برایش وقت گذاشته‌ایم و نمی‌ضشود که هیچ جا نباشد
پس گناه این که این کتاب ناگزیر می‌رود توی قفسه خوانده های من پای گودریدز است
و اما درمورد کتاب:
فکر کنم پیش از این هیچ کتابی نخوانده بودم که این همه تویش عجایب و غرایب و معجزه و شگفتی های مختلف برآمده از ذهن و نیروهای غیبی انسان ها آمده باشد. هویت این کتاب را همین مجموعه عجایب تشکیل میدهد و قطعا به خاطر همین هویت عامه پسند بوده که این همه چاپ خورده وگرنه این عنوان دهان پرکن به نظرم چندان ربطی به محتوای کتاب ندارد.
من به محض این که این را فهمیدم تصمیم گرفتم کتاب را بگذارم کنار. فهمیدم که مقدمات تئوریک کتاب در زمینه فیزیک محض و عصب شناسی ارتباط وثیقی با این همه غرایب مذکور در کتاب برقرار نمی‌کند و نویسنده هم موفق نمی‌شود تبیین کند که چطور اثر هولوگرافیک ذهن می‌تواند موجب این همه خرق عادت بشود. با وصله و پینه می‌خواهد هر پدیده غیرقابل باور از نظر علم تجربی را به اثر هولوگرافیک پیوند بزند
مقدمات عصب شناسی جالب و قابل تامل بود اما مقدمات مربوط به فیزیک کوانتوم جدا از گنگ بودن بر اساس نظریات سستی بود که به گواهی خود کتاب مورد مخالفت اینشتین بوده
اینجا تصمیم گرفتم کتاب را بگذارم کنار اما با خودم گفتم من که مشکلی با فرادرمانی ندارم و مشتاقم ببینم بالاخره بشر در هر زمانه‌ای و زمینه‌ای چگونه بر زخم خودش مرهم می‌گذاشته. پس کتاب را ادامه دادم و در دریای متلاطم معجزات موارد جالبی یافتم از جمله بخش مربوط به «زخم پذیران» مسیحی
کثرت موارد شبه معجزه در این کتاب آن قدر زیاد است که کتاب را از شمایل یک اثر تفکر برانگیز خارج میکند. درواقع گویا نویسنده می‌خواهد با ذکر شواهد بی‌شمار مانع اندیشیدن شما به واقعیت اثر هولوگرافیک شود. اگرچه برای تک تک معجزات ذکر شده منبعی در انتهای کتاب آمده اماباور کردن همه آنها ساده نیست و مخصوصا وقتی سخت تر میشود که نویسنده چند کلمه در مورد صوفیان ایرانی و کراماتی که از آنان صادر می‌شده حرف میزند. این جهان چون جهان خود ماست و به قول داریوش شایگان ما هنوز هم با این عوالم زندگی می کنیم وقتی طرف دهن باز می کند معلوم می‌شود چقدر پرت و پلا می‌گوید و یک لایه به نازکی پوست پیاز از عوالم معنوی تصوف را گرفته و می‌خواهد از آن اثر هولوگرافیک را بیرون بکشد
اینجا دیگر من مصمم شدم کتاب را کنار بگذارم
به هر کس این کتاب را نخوانده توصیه می کنم در همین یک حکمت ایرانی تامل کند که «خواستن توانستن است» واقعا چکیده کتاب همین است و بس.
آنچه در جهان می‌گذرد تصویری هولوگرافیک از واقعیتی که در درون هر ذره نهفته است و ذهن هر انسان منبعی برای تکثیر واقعیت هولوگرافیک است. پس شما اگر بخواهید میتوانید سرطانتان را بهبود ببخشید میتوانید مانند عیسی روی دست خود زخم ایجاد کنید میتوانید هاله انرژی انسان های دیگر را ببینید و هزار کار دیگر
آن همه مقدمات پرطمطراق و این همه شواهد لازم نبود لااقل برای من شاید برای شما این گونه نباشد
چرا این کتاب توجه "Dariush Shayegan" را جلب میکند؟ شاید چون با مقدمات علمی اش قصد دارد اسطوره علم را بشکند
شاید من در برابر کتاب بی حوصلگی به خرج دادم. شاید خیلی ها با تک تک این شواهد و گزارشات محیراعقول زندگی میکنند و به نیروی درونی خود بیشتر ایمان می‌یابند و برایشان حکم یک نوع تزکیه را دارد
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.