یادداشت سیّد محمّدحسین موسوی
1402/11/10
4.2
258
سمفونی مردگان صناعتمند بود. مدرنیسم ملایمی داشت. سَیَلان ذهن، تغییر راوی، روایت از منظر دیوانه، تکرارها، زمان غیرخطی و اینها باعث نمیشد خواننده از داستان عقب بیفتد. موومان یکم* دوپاره شده، پارهٔ اول ابتدای کتاب آمده و پارهٔ دوم پایان کتاب. وقتی به سر بخش دوم موومان یکم میرسی، باید برگردی بخش اولش را بخوانی تا چیزهایی که گفته بود برایت معنا بگیرد. البته شاید من که داستان را مقطع و با فواصل زمانی خواندم به این نیاز داشتم. محتوای داستان برایم تازگی نداشت؛ تقابل سنت و تجدد. اگرچه این مسئلهایست که هنوز حل نشده و حالا حالا هم نمیشود. آقای محمدرضا روزبه جلسهٔ نقدی بر این رمان داشت، صوت آن نشست هم برای فهم بیشتر داستان راهگشاست. هرچند کمی به نمادبارگی متمایل شده بود. در کل، سمفونی مردگان از بهترین رمانهایی بود که خواندم.(که البته رمانهایی که خواندم به تعداد انگشتان دو دست نمیرسد.) *واژهٔ موومان برای سمفونی به کار میرود. مشابه این کار (یعنی عنوانگذاری برای فصلها به تناسب نام کتاب) را آذر بیگدلی در آتشکدهاش انجام داده. خطر لو رفتن داستان: واقعاً وقتی به خبر خودسوزی آیدا رسیدم، یکه خوردم. همچنین وقتی در موومان سوم فهمیدم سورمه مرده. روایت این موومان جالب بود. _اگر در کاربرد اصطلاح اشتباه نکنم_ شخصیتی مرده «کانونیساز» بود و از چشم او روایت را میخواندیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.