یادداشت زینب

زینب

زینب

1400/1/26

        نیک آموختم چه سان چهره ها وا می روند،/ چگونه ترس، در زیر پلکها، می پوید،/ چه سان سخت آن تیغه ی بُران، آن صناعت/ رنج را بر گونه ها قلم می زند./ چگونه گیسوان سیاه، جوگندمی،/ یکباره نقره ای می شوند،/ آموختم چه سان لبهای بردبار می خشکند،/آموختم لبخندِ عذاب آورِ خشکی است وحشت./ نه فقط برای خودم دعا می کنم،/ بلکه برای همه ی کسانی که اینجا ایستاده اند، همگی،/ در سرمای گزنده، یا جولای سوزان،/ در پایین آن دیوار قرمز و بی روزنِ زندان.    {46. آمرزشخوانی-مؤخره 1-صفحه 126}
      

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.