یادداشت حامد علی بیگی

کامچاتکا
        راوی داستان مردی است که دوران نوجوانیش را با زبانی طنزگونه روایت میکند . او که خانواده اش از مخالفان حکومت وقت آرژانتین اند ، وقتی می فهمند مامور ها دنبالشان اند، یک‌شبه خانه و زندگی شان را میگذارند و میروند .
با اینکه داستان روندی آرام و کم حادثه دارد ولی چنان پر تعلیق و منسجم روایت شده که من تقریبا یک روزه خواندمش . (البته قطع بودن اینترنت هم مزید بر علت بود) . 
داستان از ۵ فصل تشکیل شده که نویسنده هر فصلش را به اسم یکی از زنگ های مدرسه نام گذاری کرده (زنگ تاریخ ، زنگ نجوم ، زنگ زیست شناسی و ...) و در هر زنگ ، لابلای داستان، جهان بینی خودش را در لفافه به خورد مخاطب میدهد .

فیگراس با اینکه کامچاتکا را به صحنه ی جنگ و جدل با حکومت تبدیل نمیکند ولی تا پاراگراف آخرِ داستان گاهی با روایت استادانه و گاهی در لابلای طنزهایش طعم مبارزه را به مخاطب میچشاند . 
در آخر اگر بخواهم کامچاتکا را جوری تعریف کنم که هم حق مطلب ادا شده باشد و هم داستان اسپویل نشود ، باید بگویم کامچاتکا داستان لحظه هاییست که در آستانه ی شکست به نقطه ی امنی عقب نشینی میکنیم و بعد از تجدید قوا ، وقتی نفسمان چاق شد و شرایط را مناسب دیدیم ،دوباره حمله کرده و حریف را در هم میکوبیم . کامچاتکا همانجاست ، همان نقطه ی امن .
      

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.